دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حضرت سجّاد

زینت شب‌های دعا، حضرت سجّاد

خاطره‌ی کرب‌وبلا، حضرت سجّاد

 

جلوه‌ی زیبای عبادات الهی

ای پسر خون خدا، حضرت سجّاد

سه میلاد

از افق تابید ماه مرحمت

 بر همه شد باز باب مغفرت

 

آمده دریای بخشایش به جوش

 تا در این دریا بشویندت، بکوش

 

خشک و تر

اگرچه فصل بهار است و شاخه بر داده است

زمانه دست نگهبان گل تبر داده است

 

کسی میان دو انگشت، دیشب از فردوس

به دوستان و جگرگوشه­‌گان خبر داده است

بازگشت کاروان به مدینه

       

شنیدم کاروان غم ‏قرینه

چو شد نزدیک در شهر مدینه

 

ز آه غم به پا خرگاه کردند

جهان پر ناله ز اشک و آه کردند

 

مصیبت اربعین (۲)

         

بر سر کوی تو جسمی ناتوان آورده‌ام

قامتی خم گشته از جور زمان آورده‌ام

 

بر مزار تو، حسینم! اینک از شام خراب

از زنان و کودکان یک کاروان آورده‌ام

مصیبت اربعین (۱)

      

کاروانی است کز او سوز درا می‏‌آید

این درا بین که چه با شور و نوا می‌‏آید

 

کربلا بار دگر کرببلای دگر است

زینب غم‌زده از شام بلا می‌‏آید

دست شفقت

 

خود در آن شب گفت زین‌العابدین:

                        بودم اندر خیمه با غم، هم‌نشین

 

داشتی در حال بیماریّ من

                        عمّه‌ام زینب، پرستاریّ من

حقیقت پاک

زآن مرثیۀ بزرگ محکم

در روی تو شد علی، مجسّم

 

گفتی که نکوترین مردم

از بعد ظهور نور خاتم،

 

بیمار عشق

شد به سوی خیمۀ بیمار عشق

                        تا سپارد در برش اسرار عشق

 

بر سر بالین او بنْشست شاه

                        شد به برج دین، قِران مهر و ماه

 

بیمار غریب

 

شاه عالم، مقتدای عالمین

                        حجّت بر حق، علیّ بن ‌الحسین

 

پیش از آن‌ کآگه شوی از حال او

                        خیمه‌گاهش را شنو وصفی نکو

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×