دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
این تکه‌های گم شده راز رشیدی است

با آسمان قسمت بکن بال وپرت را بردار از روی زمین چشم ترت را

این تکه‌های گمشده راز رشیدی ست یعنی تصور کن علی اکبرت را  

دریای عطش (بند چهارم)

ما لشگر عشقیم ولی دیر رسیدیم

ما گرچه جوانیم ولی پیر رسیدیم

 

بعد از اثر داغ کبودی به گل یاس

بعد از اثر قبضۀ شمشیر رسیدیم

 

بعد از غزل کوچۀ افروخته و در

بعد از تب حقّ و تب تکفیر رسیدیم

 

دریای عطش (بند ششم)

جاری شو دل شعله ور از خاطرۀ در

از قلب به چشم تر و از اشک، به دفتر

 

با تکّه‌ای از قلب پدر چکّۀ خون کن

تا خاطره‌ای سوخته از سینۀ مادر

 

مگذار که چشمانت آرام بگیرند

خاکستر سوزندۀ پروانه بی‌پر

قافله رفته بود

قافله رفته بود و من بیهوش

روی شن‌زارهای تفتیده

 

ماه با هر ستاره‌ای می‌گفت:

بی‌صدا باش! تازه خوابیده

به مناسبت روز خاتم‌بخشی امیرالمومنین علی علیه السلام به مسکین
پیر نخلستان‌نشین

از عالم بالاست بنیانی که من دارم

یعنی همین روح مسلمانی که من دارم

 

گر سجده بر تولیت آدم نمی‌کردم

آدم نمی‌شد خاک انسانی که من دارم

یا کریم بهشت

از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد

و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد

 

به نور ناب نگاه چهارده خورشید

وجود و فطرت و ذات مرا منوّر کرد

 

زلال ناب ولایت به جان من نوشاند

سپس تمام دلم را به نام حیدر کرد

ناخدای کشتی دین

ای با‌خبر ز درد نهانت خدای تو

نَبوَد سزای، گوشۀ تبعید جای تو

 

این سجده‌گاه، عاقبتش قتلگاه شد

زندان بهشت و چاه بلا کربلای تو

بانوی یگانه (برای میلاد سرور زنان عالم)

شأن است و نشانه است بانوی کرم

الـحـق کـه یگـانـه اسـت بـانوی کـرم

 

گوینـد شفـاعتـش به هرکس برسد

دنـبــال بـهـانـه اسـت بـانــوی کـــرم

طفل یتیم

هوای دخترکی را برادرش دارد

که خیره‌ خیره نگاهی به مادرش دارد

 

شبیه طفل یتیمی که مادرش مرده

نگاه ملتمسی بر برادرش دارد

 

گرفته بازوی او را به سمت در ندود

دری که نام علی روی سردرش دارد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×