دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زیره به کرمان

شدم کبوتر صحن تو، پر در آوردم

نبین پیاده شدم زائرت، سرآوردم

 

پیاده آمدنم عشق نیست، من تنها

ادای جمعی از عشاق را درآوردم 

 

کنج خرابه هم چقدر یاد مادر است

هیزم رسید و آتشی از در بلند شد

ای وای من که نالۀ مادر بلند شد

 

مأمور شد به صبر علی، از سکوت او

سوء استفاده کرد ستمگر، بلند شد

 

زینت دوش تو حسین و حسن

شمس رویت همیشه تابنده است

ابرویت ذوالفقار برنده است

دلت از مهر و عشق آکنده است

نام احمد تو را برازنده است

یا محمد، که هر دو زیبنده است

 

عباس من! صبور بمان، کربلا که هست

عهدی شکسته شد، غم آن ماجرا که هست

من کنت را غدیر نخواندی، منا که هست

پیمان ببند، فرصت قالو بلی که هست

«باشد علی خدا نه، ولی ناخدا که هست

بعد از خدا، بزرگ همه ماسوا که هست»

 

ای غزل خوان چشم تو حافظ

دل سپردم به مهر مهرویی

گرچه آلود‌ه‌ای خرابم من

عرش اعلی اگر شود جایم

خاک راه ابوترابم من

 

سال‌ها خوردیم آب کربلا، نان نجف

گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی

من علی را در خدا دیدم، خدا را در علی

 

روز اول از خودش یک نور واحد خلق کرد

نیم آن شد مصطفی و نیمۀ دیگر علی

 

مخزن الاسرار

هم دلبر و دلاور و دلدار، مرتضی

هم سرور و سرآمد و سردار، مرتضی

 

هم دیده‌ای ست در و گهر بار مرتضی

هم سینه‌ای ست مخزن الاسرار مرتضی

 

تکبیر عاشورا، صدو ده بار حیدر

در چنتۀ دل هرچه می‌شد عشق، روکرد

ظرف دل ما را بلورین چون سبو کرد

 

این لطف معشوقانۀ آقای ما بود

با عاشقی ناچیز میل گفتگو کرد

 

یک بار هم مرا ببری کربلا، بس است

وقت شفای عاجل من شد، دوا بس است

یک ذره خاک پات، برای شفا بس است

 

سائل رسیده است، به وقت رکوع تو

انگشترت برای غنای گدا بس است

 

کربلای ما چه شد؟ دستم به دامان نجف

بسم حق، بسم محمد، بسم سلطان نجف

سینه‌ام آتش گرفت از داغ هجران نجف

تشنه‌ام من، تشنۀ خورشید تابان نجف

«گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف

می‌‌دمد خورشید از چاک گریبان نجف»

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×