دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حقیقت عدل

اگرچه زخم سرش را تمام می‌دیدند

ولی ز زخم عمیق دلش نپرسیدند

 

کسی نخواست بپرسد چرا سرش بشکافت

اگرچه مردم بی درد کوفه می‌دیدند

گفتی حکایت تن بی پیرهن، پدر

بستی نگاه خستۀ خود را چرا به در

داری به سوی فاطمه بابا مگر نظر

 

قرآن کنار بستر تو باز کرده‌ام...

بابا ببین که آمده وَانشَقَّتِ القمر

فقط حسین حسین و حسن حسن گفتی

شکسته بالی و با دخترت سخن گفتی

کمی ‌ز غربت خود را برای من گفتی

 

چقدر طعنه شنیدی، چقدر دم نزدی

چقدر حرف خدا را به مرد و زن گفتی

 

بدون بودنت این شهر زینب آزار است

پدر شبیه تو امشب کبوتری وارم

کنار بستر تو بی شکیب و بیمارم

 

ز هوش رفتن تو داده است آزارم

ببین کنار تو بر فاطمه عزادارم

 

غلام درگهت عالیجناب خواهد شد

شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد

برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد

 

مکش زخیمه دل‌ها عمود مِهرت را

که آسمان به سر ما خراب خواهد شد

 

مدح امام علی (ع)

هر که ز اهل عباست تابع آل عباست

منکر آل رسول دشمن دین خداست

 

دوستی خاندان درد دلم را دواست

جان علی ولی در حرم کبریاست

 

کربلا را دوست دار

گر خدا را دوست داری مصطفی را دوست دار

ور محب مصطفائی، مرتضی را دوست دار

 

از سر صدق و صفا گر خرقه‌ای پوشیده‌ای

نسبت خرقه بدان، آل عبا را دوست دار

 

ولای مرتضی (ع)

دم به دم دم از ولای مرتضی باید زدن

دست دل در دامن آل عبا باید زدن

 

نقش حُب خاندان بر لوح جان باید نگاشت

مُهر مِهر حیدری بر دل چو ما باید زدن

 

دم مزن با هر که او بیگانه باشد از علی

گر نفس خواهی زدن با آشنا باید زدن

 

عطر نفس

 

خورشید به پای تو جبین می‌ساید

وصف تو، بسی برتر از این می‌باید

 

از هر سخن تو، «امّ‌کلثوم»! به حق

عطر نفس پاک علی می‌آید

هم سنگر زینب

 

ای زینب دوّم محمّد!

زهرای دگر به بیت احمد

 

چون خواهر خویش، هست زهرا

قرآن علی به دست زهرا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×