دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مقتل شیر خدا، محراب شد

 

ای خدا،‌ ای بی نیاز چاره ساز

بارالها، خالق بنده نواز

 

ای کریم ذوالعطا و فضل وجود

ای به سمتت کلَّ شیٍ فی السجود

او جلوۀ ربانی شب‌های قدر است

امشب شب سقایی یعسوب دین است

پیمانه‌ها دست‌ امیرالمؤمنین است

 

بر تشنه کامان حرم سقاست حیدر

بر حضرت زهرا قسم آقاست حیدر

ندای قد قُتل از آسمان کوفه رسید

 

گره گشای دو عالم گره به ابرو داشت

تمام عمر پس از فاطمه غم او داشت

 

شبانه روز علی بود و گریه خون بود

تمام عمر عزای شکسته پهلو داشت

عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم

میان قبلۀ محراب ناله‌ها کردم

به هر قنوت برای همه دعا کردم

 

برای اینکه به وصل حبیبه‌ام برسم

به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم

امیدِ دیدن زهرا جوانه زد در من

عجیب خسته ز غم‌های بی شمار شدم

عجیب، سیر از این خاک و این دیار شدم

 

همیشه منتظر این دقیقه‌ها بودم

که تیغ، بر سر من خورد و رستگار شدم

 

صحبت از شیر شد و رفت دلم کرب وبلا

نخلى از اشک تو سیراب نگردید دگر

از همان لحظه که بر فرقِ تو شمشیر آمد

 

حوریان هم به عزاى تو سیه پوشیدند

تا به گوش فلکت، نعرۀ تکبیر آمد

 

ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ ﺩﻭﺩﻡ

ﺷﯿﺮﺵ ﺣﻼﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﺧﺎﮎ ﭘﺎﺵ ﮐﺮﺩ

ﻧﺎﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﺒﺘﻼﺵ ﮐﺮﺩ

 

ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﺮﻣﺶ ﮐﻢ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ

ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺮﻡ ﺭﺍ ﮔﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ

ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود

می‌روی با فرق خونین پیش بازوی کبود

شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود

 

با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!

ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود

 

مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا

ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود

شب مدینه، نجف، غم زهرا

در حریمت شفا نمی‌خواهم

آتشم زن دوا نمی‌خواهم

 

لحظۀ استجابت روضه

از شما جز شما نمی‌خواهم

سخت است...

خانه ویران شده‌ام، غُصۀ بابا سخت است

حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است

 

دیدنِ رویِ تو و لختۀ خون‌ها سخت است

سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×