دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
میلاد عشق تا قصّۀ سرخ لبّیک

 

خدا شراب تو را در دهان گل‌ها ریخت، شمیم عشق تو در باغ کهکشان پیچید

فرشتگان همه سرمست کوثرت بودند، که ماه روی گلت را به این جهان بخشید

 

به یمن مقدم سبزت جهان منوّر شد، حریر ظلمت شب‌ها ستاره پرور شد

زمین به هرم نفس‌هایتان معطّر شد، ترانه‌های سحر از لبت تبسّم چید

غزل عاشورایی یوسفعلی میرشکاک
خیز و جامه نیلی کن...

خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد دور عاشقان آمد، نوبت محرم شد  

نبض جاده بیدار از بوی خون خورشید است کوفه رفتن مسلم گوییا مسلّم شد

حسنین‌اند روی دوش تو همچون خورشید

آیه آیه همه دم عطر جنان می‌آید وقتی از حُسن تو صحبت به میان می‌آید جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است بشنود مدح تو را با هیجان می‌آید

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست (قصیدۀ محتشم کاشانی)

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست

ای دل بی‌درد آه آسمان سوزت کجاست

 

این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است

ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بُکاست

مستی تمامی ندارد...

 مستی تمامی ندارد، حتی اگر تاک افتاد

حتی اگرساقی مست، خود نیزعطشناک افتاد

 

آزاده حُرّی که یک عمر زندانی تیرگی بود

بال وپرش را تکان داد، آزاد شد پاک افتاد

این وعده را رسول خدا در حرا گرفت

بین بقیع دخترتان تا عزا گرفت

خاک بقیع بوی خود نینوا گرفت

 

منظومه‌های درد تو را می‌کنم مرور

سرگیجه از طواف غمت ماسوا گرفت

نشنیده‌اند لهجۀ قرآنی تو را

دنیا شنیده آه نیستانی تو را

بر نیزه دیده آینه‌گردانی تو را

 

موج نسیم غم زده حس کرد مو به مو

بر اوج نیزه عمق پریشانی تو را

آب‌هـا بـود مهـر مــادر او

خاتم‌الانبیا رسول خدا که جهانش هزار بار فدا کـرد اعـلام بـر سر منبر به خلایق ز اصـغر و اکبر

اربعین است و دل از سوگ شهیدان خون است

اربعین است و دل از سوگ شهیدان خون است 

هر که را می‌نگرم غمزده و محزون است

زینب از شام بلا آمده یا آنکه رباب

 کز غم اصغر بی‌شیر، دلش پرخون است  

یک اربعین، کنار عدو، وای! وای! وای!

یک اربعین، به نیــزه ســر یـار دیده‌ام

یک اربعین، چو شمع به پایش چکیده‌ام

 

یک اربعین، به ضربۀ شلّاق ساربان

بر روی خــارهای مغــیلان دویده‌ام

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×