دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پیراهن یوسف اثرش از دم مولاست

شمعی که به هر گوشه هزار انجمنش بود

افسوس که عالم همه بیت‌الحزنش بود

 

با آن که علی در دل یک خلق، وطن داشت

در جامعه پیوسته غریب وطنش بود

صحبت از کوفه و بازار و اسیری کردی

خانه با رفتنت این بار به هم ریخته است

شهر بی حیدر کرار به هم ریخته است

 

پدرم نبض زمان بودی و با رفتن تو

سحر و روزه و افطار به هم ریخته است

اصلاً نمی‌آید به تو در بستر افتادن

سخت است پیش پای مردم با سر افتادن

و سخت‌تر از آن به پیش دختر افتادن

 

ما که تو را با لافتایت می‌شناسیمت

اصلاً نمی‌آید به تو در بستر افتادن

با خود اضافه چادر و معجر بیاورید

دیگر برای پر زدنم پر بیاورید

هفت آسمان برای کبوتر بیاورید

 

غربت توان دیدن من را ربوده است

این خار را ز چشم ترم در بیاورید

گفتی تو از حسین و اباالفضل زد به سر

ای کوه درد این دم آخر سخن بگو

امشب به جای چاه، غمت را به من بگو

 

گر فکر می‌کنی که تحمل نمی‌کنم

من می‌روم ز حجره برون، با حسن بگو

باقی آن برای علمدار مانده است

این چشم‌ها به راه تو بیدار مانده است

چشم انتظارت از دم افطار مانده است

 

برخیز و کوله بارمحبت به دوش گیر

سرهای بی نوازش بسیار مانده است

 

بیا و بعد علی با حسین خوبی کن

فضای تو چقدر غم فزاست ای کوفه

بگو امام غریبت کجاست ای کوفه

 

صدای یا ابتا از خرابه‌ها آید

تمام شهر پر از این صداست ای کوفه

به مناسبت شهادت امام علی (ع)
چندی است مانده سفره‌ها بی نان و خرما

 

بی آشنا مانده غریبی بین خلقت

دیگر نمی‌آید صدای پای غربت

 

چندی است مانده سفره‌ها بی نان و خرما

دیگر ندارد کوفه شبگرد محبت

به مناسبت شهادت امام علی (ع)
نَهم با کام عطشان زیر خنجر، حنجر خود را

به خاک تربتت بابا نهادم تا سر خود را

شنیدم نالۀ جانسوز زهرا، مادر خود را

 

نگه بر دیدۀ گریان مادر کردم و دیدم

که می‌شوید زاشک دیده زخم شوهر خود را

زینبش را به اباالفضل سفارش می‌کرد

کیست این مرد که شب کیسۀ خرما می‌برد

روز می‌آمد و از سینه نفس‌ها می‌برد

 

کیست این مرد که تا تیغ به بالا می‌برد

رزم را با مدد از حضرت زهرا می‌برد

 

این خدا نیست ولی مقصدِ هر راه است این

اَشهدُ اَنَّ علیّاً ولیّ الله است این

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×