دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یک بهشت آزادگی را ساده با جوهر کشیدم

بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدم با قلم موی خیالم، نقش در دفتر کشیدم 

دیدم اما این قلم مو رنگی از جوهر ندارد منّت از مژگان و ناز از دیدگان تَرکشیدم

دزدی بوسه

سر تو نقش فلک نقش بیابان بدنت

بازی کیست که پیدا شده در سوختنت

 

نتوان برد به تنگی دهان تو حسد

بس که پر خون شده از طعن حسودان دهنت

به روی دست ملائک بدنت را دیدم

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم

نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم

 

زیر پامال کبود سم مرکب‌ها، نه

به روی دست ملائک بدنت را دیدم

آزاده باش، باری اگر دین نداشتی

ای تکنواز نابغۀ نینوا، حسین!

وی تکسوار واقعۀ کربلا، حسین!

 

ای از ازل نوشتِ سواد سرشت خویش

با سرنوشت غربت خود آشنا، حسین

احیاگر هزار مسیحا لب من است

اکنون که بر دهان تو بابا لب من است

اوج دعای امشب تو تا لب من است

 

با چوب بدحضور یزید لعین بگو

تولیت حریم لبت با لب من است

راه شیری

این سواران کیستند؟ انگار سر می‌آورند از بیابان بلا گویا خبر می آورند این گلوی کوچک انگاری که راه شیری است این سواران، کهکشان با خود مگر می‌آورند؟  

نخواهم گفت

 غم داغ تو را با هیچ کس دیگر نخواهم گفت برایت روضه می‌خوانم ولی از سر نخواهم گفت

اگر از سر بخوانم روضه را این بار چیزی جز هراس خنجر و آرامش حنجر نخواهم گفت

گفتگوی امام حسین (ع) و حضرت علی اصغر (ع)
مدار ششماهه

مشک‌ها طبل‌های تو خالی

چشم‌ها موج موج بی خوابی

هی زبان دور لب نچرخان، من

خوب می‌دانم از چه بی تابی

 

 

عرق شرم روی پیشانی است

طفل در پیچ و تاب افتاده

هاجر خیمه‌های آل الله

پی رد سراب افتاده

 

تقدیم به حضرت فاطمۀ صغری (سلام الله علیها)

همره کاروان عاشورا

کرده‌ای هفت شهرغم را طیّ

مادر داغ‌های بی پایان

دختر دردهای پی درپی

نی‌نامۀ غریبی صحرای نینوا

قصه از ابتدای مدینه شروع شد

در بین کوچه‌های مدینه شروع شد

 

داغی دوباره بر جگر درد و غم زدند

آری دوباره حادثه‌ای را رقم زدند

 

غربت که در حوالی یثرب مقیم بود

این بار نیز قسمت مردی کریم بود

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×