دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شد اگر فتنۀ صد تیغ به پا، دست دهد

چه وداعی است، که باید به بلا دست دهد

می‌دود تیغ، که با خون خدا دست دهد

 

خیمه جان حوصله کن، تشنگی‌ات خواهد ریخت

به دل کودک اگر حال دعا دست دهد

 

در فرودست، مَهِ مشک به دستی انگار

رفته تا آب، به طفلان فرا دست دهد

خون خدا زد از گلوی آسمان بالا

سرهای بر نی رفته! رفتید از جهان بالا

دنیا چه تاریک است! می‌بینید از آن بالا

 

ما را که در سرهایمان دف می‌زند عصیان

از دار دنیا رفته است ایمانمان بالا

به روضه روزۀ خود باز می‌کنم

مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست

چرا که سهمیه‌ام غیر روسیاهی نیست

 

همیشه غیر تو را کرده‌ام طلب از تو

ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست

در خانۀ خون خدا آمد خدا را مظهری

امروز پیک خوش خبر هی حلقه بر در می‌زند بر در مکرر حلقه را از عشق دلبر می‌زند

 

از نغمه در مرغ دل در سینه‌ام پر می‌زند شادی به صد شور و شعف از هر دری سر می‌زند

 

از شوق دل روح الامین شهپر به شهپر می‌زند از عشق اکبر نعرۀ الله اکبر می‌زند

به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
ولادت یافت با حُسن رسول الله، زیبایی

الا ای ماه شعبان! ماه احمد را تماشا کن جمال بی‌مثال حیّ سرمد را تماشا کن

در اقطاع زمین خلد مخلّد را تماشا کن محمّـد را محمّد را محمّد را تماشا کن  

به مناسبت ولادت امام حسین (ع)
آمده تا حسینُ منّی شود

نور خدا در دل شب‌ها رسید

سپیده زد، شمس دل‌آرا رسید

 

خبر بده به فطرس ای جبرییل

دوای درد تو، مسیحا رسید

تا انتقام کربلا چیزی نمانده

تازه مسلمانم مسلمانِ محمد

عاشق شدم امشب به قرآنِ محمد

 

معلوم شد سررشتۀ کار دلِ ما

دست ابوذر بود و سلمانِ محمد

آیینه

آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید خورشیدترین حادثه ها در تو درخشید

بر دوست همان روز که با حنجرۀ خون گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید  

از اوج نی

 

تَف تف تتف تتف تتتف تف تتف تتف

صَف صف صصف صصف صصصف صف صصف صصف

تَن تن تتن تتن تتتن تن تن تتن تتن

سرها جدا فتاده در این دشت از بدن

جان صبر هم به لب رسیده است

باز چشم من چه خواب دیده است؟

باز دست من چه آفریده است

 

صخره‌ای سیاه با شقاوتش

دست و پای آب را بریده است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×