دسترسی سریع به موضوعات اشعار
حسین آمده به کربلا
دلم گرفته باز ای خدا، آه
سوز بده سوز جگر مرا آه
تا به هوایش بشوم فدا آه
یا که شوم کشتۀ بی هوا آه
حسین آمده به کربلا، آه
کوفه هوایِ میهمانش را ندارد
در پیش تو از شرم، آبم کرد کوفه
من آبرو دارم، خرابم کرد کوفه
لبریز خون کردند رویم را، عزیزم
بردند اینجا آبرویم را عزیزم
فراتی هست اینجا پیش رو، اما نبود ای کاش
یقین تکلیف طفلان، با عطش اینگونه روشن بود
فراتی هست اینجا پیش رو، اما نبود ای کاش!
چه میشد که نبود اصغر در این لشگر، اگر هم بود
سفیدیِ گلویش این قدر زیبا نبود ای کاش!
این حسین کیست...
این چه نواست، وز کجا میآید؟
کاین نغمه به گوش آشنا میآید
یا رب چه غبار دلنشینی است که باز
بر لوح دل از خاطرهها میآید؟