دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
به روی رو سیاهی یک به یک آغوش وا کردند

خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را خبر داغ است و در آتش می‌اندازد جگرها را

غروبی تلخ، بادی تلخ تر از دور می‌آمد که خم می‌کرد زیر بار اندوهش کمرها را  

کوتاه سروده
خورشید تویی

بر نیزه سر برادرت می‌گردد

       تا کوچه به کوچه خواهرت می‌گردد

 

خورشید تویی، ستاره‌ها می‌گویند

   هر روز زمین دور سرت می‌گردد

کوتاه سروده
عمارت ری

آن سوی کسی عمارت ری می‌خواست

افسوس! به جز عذاب خود کی می‌خواست؟

 

این سوی ولی خدای رحمان و رحیم

هجده سر سرخ مانده بر نی می‌خواست

بر نیزه، ای شرار تکلم چه می‌کنی؟

ساکت نساز شور کسی را تو بعد از این

خاضع نکن غرور کسی را تو بعد از این

 

با نیزه در کلام شریفم دویده‌ای

بر هم نزن حضور کسی را تو بعد از این

بر باد مده زلف که زینب جگرش سوخت

خورشید دلم از افق نیزه برآمد

خورشید مگو روی نی از من جگر آمد

 

روراست بگو، دوش تو مهمان که بودی

تا صبح، دلم شور زد و اشک تر آمد

گفتگوی امام حسین (ع) و حضرت علی اصغر (ع)
مدار ششماهه

مشک‌ها طبل‌های تو خالی

چشم‌ها موج موج بی خوابی

هی زبان دور لب نچرخان، من

خوب می‌دانم از چه بی تابی

 

 

عرق شرم روی پیشانی است

طفل در پیچ و تاب افتاده

هاجر خیمه‌های آل الله

پی رد سراب افتاده

 

کوتاه سروده
قرص کامل خون

نگاهی خیره را پیمود مهتاب

و رد شد از نگاهش رود مهتاب

 

همه دیدند روی نیزۀ شب

      که قرص کامل خون بود مهتاب

ناموس حق را معجری خون گریه می­‌کرد

شب بود و چشم دختری خون گریه می‌کرد

تا کهکشان‌ها اختری خون گریه می­‌کرد

 

وقتی که چادر می‌کشیدند از سر او

ناموس حق را معجری خون گریه می­‌کرد

چه شد ای سر بریدۀ زینب؟

بوی باران و بوی دلتنگی

می‌وزد از حوالی چشمت

چه شده که شقایق و لاله

می‌چکد از زلالی چشمت

روضه از این به بعد مکشوف است

ملکوت نگاه بارانیت

راوی یک مدینه اندوه است

سالیانی است از غم غربت

خاطر خستۀ تو مجروح است

 

این اهالی ظلمت دنیا

مردمان قبیلۀ وهمند

در سلوک هدایت و رحمت

اشتیاق تو را نمی‌فهمند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×