دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
صحن دل من عین حسینیه شده

با سوز و گداز و شور و اخلاص بخوان با حنجرۀ زخمی احساس بخوان

صحن دل من عین حسینیه شده ای عشق بیا روضۀ عباس بخوان

در خون تپیده دید تمام حروف را

تا باز کرد در دل روضه لهوف را

در خون تپیده دید تمام حروف را

 

می‌دید واژه‌ها همه فریاد می‌زنند

داغی عظیم و مرثیه‌های مخوف را

قلب مرا کربلای خود کردی

چه خوب شد که مرا آشنای خود کردی

رفیق دایمیِ روضه‌های خود کردی

 

به آنچه خواسته بودم رسیده‌ام با تو

چرا که قلب مرا کربلای خود کردی

حالا که میل روضه به بازار شام خورد

این اشک‌ها حضور تو را داد می‌زند

عطر نگاه تو به خدا داد می‌زند

 

آهی کشیده‌اید که روضه گرفته است؟

تشریف چشم‌های شما داد می‌زند

 

قبل ازهمه جا به کربلایت رفتم

من روز ازل دل به تو دلبر دادم

حق خواست که در دام غمت افتادم

 

شادی من از فرط غم توست حسین

چون سوختۀ غم تو هستم شادم

تا گفتم السلام علیکم دلم شکست

پر زد دوباره مرغ دلم کربلایتان پیچید در تمام وجودم صدایتان

یک کوه غصّه روی دلم می‌نشست تا  آغاز شد دوباره غم نینوایتان

کاش نوکرت بودیم

کاش ما هم کبوترت بودیم آستان بوس محضرت بودیم

کاش با بال‌های خاکی مان لااقل سایه گسترت بودیم  

جدا ز روضه و ماتم نمی‌شوم هرگز

اگر چه مثل محّرم نمی‌شوم هرگز جدا ز روضه و ماتم نمی‌شوم هرگز

مرا ببخش، مرا چون که خوب می‌دانم که توبه کردم و آدم نمی‌شوم هرگز  

انگار همین دیروز بود

خانۀ پیرزن ته کوچه

پشت یک تیر برق چوبی بود

پشت فریادهای گل کوچک

واقعاً روزهای خوبی بود

غزل بی سر

شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست این‌گونه زخم خورده و بی سر بیاورم

 

 یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×