دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
فیض دمادم

مرثیه سر به زانوی ماتم گذاشته

دستی ز غیب، قافیه را «غم» گذاشته

 

شعرم به سمت کرببلا رفت و حُرشدم

دیدم خدا دوباره مَحَلم گذاشته

صحبتش با ابروی عباس نسبت داشته

 

خانمی که تا خود خورشید قامت داشته

در رشادت با ابالفضلش رقابت داشته

 

مادر باب الحوائج بوده و با این حساب

دامن او را گرفته هر که حاجت داشته

کوتاه سروده
شنیدم روضۀ انگشتری را

ببین این روزهای آخری را

شنیدم روضۀ انگشتری را

خداوندا سنان از من گرفته

تمام لذت نامادری را

کوتاه سروده
آتش گرفته

پُر است اینجا پری آتش گرفته

لباس و مَعجری آتش گرفته

 

شنیدم روضه‌ات را بار اول

خودم از دختری آتش گرفته

کربلا سوخت دلم را و به خود راه نداد

بر ندارند ز پای تو بزرگان سر را

حاش لله که گذاریم ره اکبر را

 

سینه‌ات خوب نخواهد شد از این گریۀ من

آب بستن نتوان قبر علی‌اصغر را

کوتاه سروده
جنس غم حسین (ع)

 

 از تیغ ، دم حسین را میفهمی

بوی حَرم حسین را میفهمی

 

با لهجۀ سرخ زینبی در روضه

تو جنس غم ِ حسین را می‌فهمی

جولان

به عشق روی تو این روزها جوان شده‌ام

همان که خواست دل خوب تو همان شده‌ام

 

از این به بعد خودم اشک روضه‌ات هستم

ز بس که نام تو را ازبرم روان شده‌ام

کوتاه سروده
روضه

 

در سینۀ روضه  شور باید باشد

هم لهجۀ روضه  نور باید باشد

 

یک روضۀ حق تبار عاشورایی

محصول شعور و شورباید باشد

روضۀ تشت طلا

تمام روضه آن شب بر ملا بود

گمانم کربلا در کربلا بود

 

بمیرم بوسه‌های خیزرانی

فقط یک روضۀ طشت طلا بود

از هر چه بگذرم سخن دوست خوشتر است

تا آبشار زلف تو را شب نوشته‌اند

ما را اسیر خال روی لب نوشته‌اند

 

در اعتکاف گیسوی تو سال‌های سال

مشغول ذکر و سجده و یا رب نوشته‌اند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×