دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مهمان حسین

 

من گرد نشسته روى دامان توام

 هر جا که روم حسین! مهمان توام

 

کشتند تو را تشنه‌لب، اى خون خدا!

 من سوخته‌ی آن لب عطشان توام

ارباب تشنه است

 

دیدم شبی به خواب که ارباب تشنه است

گفتم به اضطراب که ارباب تشنه است

 

دریا! بکن خروش و بزن موج تا خیام

خورشید! کم‌ بتاب که ارباب تشنه است

چراغ جاویدان

حریم کعبه‌ی عشق است آستان حسین

 محیط جوهر عشق خداست جان حسین

 

چراغ هیچ کس ار تا سحر نمی‌سوزد

 جهان‌فروز بُوَد نور جاودان حسین

 

ذکر عطش

 

اى حسین! اى که ز داغت در و دیوار گریست!

 هر دل زنده و هر دیده‌ی بیدار گریست

 

انبیا را همه دل سوخت به مظلومى تو

 اولیا را همگى دیده و دل، زار گریست

سوزیم به یاد لب عطشان حسین

 

ماییم مدام دیده گریان حسین

 سوزیم به یاد لب عطشان حسین

 

پروا نبُوَد ز نار نیران، ما را

 داریم چو ما دست به دامان حسین

سوز عطش

از سوز عطش، سوخت پر و بال حسین

کس نیست جز او با خبر از حال حسین

 

ترسم ز عطش یکی یکی جان بدهند

ای آب! برس به داد اطفال حسین

 

رباعى

اى آب روان گشته به فرمان حسین!

 در آرزوى تو جان طفلان حسین

 

سوگند به زهرا! که تویى کابینش

 خود را برسان بر لب عطشان حسین

 

دل سوزان

اى حسین! اى که روان است به فرمان تو آب!

 می‌خورد عشق ز سرچشمه‌ی عرفان تو آب

 

این که سرسبز بُوَد تا ابدیّت اسلام

 این چمن می‌خورد از خون شهیدان تو آب

 

موج عطش

 

در خیمه‌ها به پا شده غوغاى آب؛ آب

 دل‌هاى تشنه است ز سوداى آب؛ آب

 

لب‌تشنه‌ایم بر لب دریاى آب و نیست

 ما را نصیب، غیر تماشاى آب؛ آب

 

قحط آب

در کربلا که موج زند آب روى آب

 از قحط آب گشته به پا هاى و هوى آب

 

در ساحل فرات که خود مهر فاطمه است

 دارند کودکان حسین، آرزوى آب

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×