دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جواب تشنگی‌ات در کجای این خاک است؟

دوباره سر بزن ای آفتاب خون‌آلود

بتاب بر شب این ذرّه‌­های دوداندود

 

زمان بدون بهار و زمین عقیم نبود

اگر رگان درختان مسیر خون تو بود

کوتاه سروده
آینۀ آب غرق حیرت مانده

افتاد عطش پای در پای لبت

خشک است کبود و خشک صحرای لبت

 

آینۀ آب غرق حیرت مانده

خشکش زده رود از تماشای لبت

مشک از خجالت قطره قطره آب می‌شد

یک آسمان خورشید تنها مانده با تو

صدپاره زخم کهنه‌ام جامانده با تو

 

شرح غزل‌هایی که طوفان است و آتش

 در ذهن خاک‌آلوده حالا مانده با تو

تویی که خون خدایی

همین که نیزه جدا کرد تار و پود تنت را

کبوتران همه خواندند شعر پر زدندنت را

 

کمند و نیزه و شمشیر تا دخیل ببندند نشانه رفته ز هر چار سو ضریح تنت را

 

دیدمش قافیه در قافیه پرپر شد و رفت

دلش آیینۀ لب تشنگی دریا بود

موج در موج نگاهش غم ماهی‌ها بود

 

واژه را در نفس برکه و باران می‌شست

که عطش داشت فراتی و دلش دریا بود

آینۀ پاک دست‌ها

تردید داشت بال شود یا که دست‌ها

حالا که هیچ‌کس به تو حالا که دست‌ها

 

تردید داشت نور شود یا فرشته یا

 تردید داشت که بالا که بالا که دست‌ها

بـس قـرن‌ها که نـام تـو پـیـچیـده در جهان

 خــون تــو آفـــتـاب شـد از بـام‌هـا گـذشــت

 شـد کـوه ســیـل و بر سر بدنـام‌ها گـذشـت

 

 نـامــت شـــراب کـوثـر ایـمان و عشـق بـود

 صــدها هـزار جـرعـه شـد از جام‌ها گذشت

دوباره مزرعۀ کربلا شکوفا شد

شبی‌ که‌ نام‌ تو در باور زمین‌ گل‌ کرد کسی‌ نگفت‌ «چرا زخم‌ ما چنین‌ گل‌ کرد؟» دوبارۀ مزرعه‌ کربلا شکوفا شد دوباره‌ پینۀ دستان‌ خوشه‌چین‌ گل‌ کرد ببین‌ چگونه‌ زنی‌ شیون‌ از دلش‌ جوشید ببین‌ چگونه‌ ترک‌های‌ زخم‌ دین‌ گل‌ کرد  

تو پرچم افراشتۀ توحیدی

نام تو قلم روی اساطیر کشید ایمان تو مرگ را به زنجیر کشید

قرآن مجسمی که آیاتت را در کرب و بلا خدا به تصویر کشید

کوتاه سروده
لب‌های رقیه از عطش خشک شده

افتاد تب هلاک توی سرتان

یک آتش سهمناک توی سرتان

لب‌های رقیه از عطش خشک شده

ای این همه آب! خاک توی سرتان

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×