دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نجابت موزون

زنی نشسته به قتل برادرش به تماشا

ز خیمه‌گاه کبودش به برزخی ز تمنا

 

زنی که مونس درد و زنی که همدم داغ است

زنی به جذبۀ حیدر، زنی به جلوۀ زهرا

حضرت ام کلثوم (ع)

آن زینب او عزیز مردم شده است

این فاطمه­‌اش ملیکۀ قم شده است

 

افسوس که نام ام­ کلثوم فقط

مانند مزار مادرش گم شده است

آتش گرفته

خدایا پیکرم آتش گرفته

دل غم پرورم آتش گرفته

 

 شهادت نامه را با خون نوشتم

 ولیکن دفترم آتش گرفته

 

وداع

نگران بودم از این لحظه وآمد به سرم زینب و روز وداع تو؟ امان از دل من

این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بود تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من 

ماه زینب! چه دلربا شده‌ای

جلوۀ ذات کبریا شده‌ای

کعبۀ تیغ و نیزه‌ها شده‌ای

 

زیر این چکمه‌های زبر و خشن

مثل قالی نخ نما شده‌ای

مسیح بر خاک

            

گودال قتلگاه پر از بوی سیب بود

 بر خاکِ داغ صورت شیب الخضیب بود

 

بر جای بوسه‌های نبی خنجر عدو

 خنجر نمی‌برید و برایش عجیب بود

 

 

خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است

ناجوانمردان از اینجا صحن را برداشتند

کاش می‌گفتند گنبد را چرا برداشتند

 

زائری آمد کنار قبر آقایش نشست

با کتک او را ز قبرمجتبی برداشتند

 

خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است

خاک اینجا را همه بهر شفا برداشتند

 

زبان حال حضرت زینب (س) با آقا اباالفضل العباس (ع)
نادیدنی‌ها

رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی

عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی

 

آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را

وقتی غریبانه می‌رفت بی یار و یاور ندیدی

در خانه، عباسم غلام و من کنیزم

تو شاهکار عشق‌بازی در زمینی

تو دست پنهان خدا در آستینی

اُمُّ الادب،  اُمُّ الوفا، اُمُّ البنینی

دلگرمی و وصف امیرالمونینی

بار سفر بستی، مدینه شعله‌ور شد

پنهان ز خواهر می‌کنی چشم ترت را

شاید ندیدی اشک‌های خواهرت را

 

بار سفر بستی، مدینه شعله‌ور شد

در یاد دارم آن نگاه آخرت را

 

ام البنین روی سرت قرآن گرفته

تا پر کند یک بار جای مادرت را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×