دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گذر پر ازدحام

 

روزی که جای آل پیمبر به شام شد

روز جهان به دیده‌ی احباب، شام شد

 

پیمانه پُر ز زهر الم شد بر اهل‌بیت

بر اهل شام، باده‌ی عشرت به جام شد

گنج معارف

 

چون شام، اهل‌بیت نبی را مقام شد

صبح امید زینب غم‌دیده، شام شد

 

گنج معارف ازلی بوده آن گروه

نبْوَد عجب خرابه‌ی‌‌شان گر مقام شد

هفتاد مرحله

 

از کربلا به شام چو پیمود مرحله

آن کاروان بی‌کس و بی‌زاد و راحله

 

زآن کشتگان، چو مرحله‌ای می‌شدند دور

دوری ز صبر بود به هفتاد مرحله

خاتون داغ دیده

 

ای یک جهان برادر! وی نور هر دو دیده!

چون حال زار خواهر، چشم فلک ندیده

 

بی‌‌محمل و عماری، بی‌‌آشنا و یاری

سرگَرد هر دیاری، خاتون داغ‌دیده

پیام محبوب

 

در ره عشق، عجب شهرت و نامی دارم

هر دم از جانب محبوب، پیامی دارم

 

داستانی است مرا بر سر هر ره‌گذری

بر سر هر گذری، شورش عامی دارم

 

شکسته، گسسته

 

نوری که در لطافت، از سایه، تن به تابَش

کوکب فکنْد عریان، پیکر در آفتابش

 

در پهنه بعد کشتن، بر نی پس از بریدن

سر رفت بر سپهرش، تن سود بر ترابش

رجعت سرخ

کربلا را می‌سرود این بار، روی نیزه‌ها

با دو صد ایهام معنی‌دار، روی نیزه‌ها

 

نینوایی شعر او از نای هفتاد و دو نی

مثل یک ترجیع شد تکرار، روی نیزه‌ها

 

 

خانۀ بیگانگان

 

چرا از همرهان دوش، ای سر پُر خون! جدا بودی؟

چرا پُر خاک و پُر خاکستری؟ دیشب کجا بودی؟

 

که بر روی جراحات سرت پاشیده خاکستر؟

مگر درد تو را این‌گونه دارویی دوا بودی؟

میر قافله

 

از فرط غم، برای منِ تنگْ حوصله

یارای آن نمانده که بتْوان کنم گله

 

از هم اساس عالم امکان چرا نریخت؟

روزی که شد به نیزه سر میر قافله

ورد زبان

 

عهد و پیمان نه چنین بود، میان من و تو

با فلک نیز نه این بود گمان من و تو

 

که توام نیم‌ره از یاد فراموش کنی

یا کند دور ز هم، چرخ، مکان من و تو

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×