دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خون تو و حجاب من

یا بر سر من، از سر نی، سایبان بده  

یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده

با گیسوی رها شده در دست بادها  

از نی مسیر قافله‌ات را نشان بده

 

کاروان می‌رفت و...

کاروان ره می‌سپرد، اما و جان، سوخته  

اشک دریا می‌نمود اما بیابان، سوخته

باد، از باغ شفق پرپر، چه زخمی می‌گذشت  

دامنش اما ز گل داغ شهیدان، سوخته

بانگ تکبیر رهایی

بر سر نیزه بلند است اگر بال شما  

ما هم آشفته، روانیم به دنبال شما

گرچه صیاد شکسته است مرا بال امید  

بسته پروانه نگاهم به پر و بال شما

 

ماه انجمن

ماه سوسو زد و افروختنی، پیدا شد  

شب درخشید و در ‌این پرده، زنی پیدا شد

دختری از تب خورشید برانگیخته‌تر  

حرفی از آب زد، و سوختنی پیدا شد

 

این باغ گل از کیست؟

 

این سرو به خون خفته میان چمن از کیست؟  

این گوهر غلطان، جلو چشم من از کیست؟

این دشت، پر است از گل پرپر شده،‌ اما

این پیکر نیلوفری، این نسترن از کیست؟

حماسۀ توفان نوح

بی دوست، گرچه دل به جهان، من نداشتم  

از کوی عشق، طاقت رفتن نداشتم

در گلشنی که سوخته بود از تب خزان  

غیر از گلاب اشک به دامن نداشتم

 

یوسف کربلای من

ای دل داغدار من، صحنۀ کربلای تو  

هر نفسم شرارۀ، آتش خیمه‌های تو

یوسف کربلای من، شهید نینوا من  

از چه برهنه‌ای، چه شد، پیرهن و ردای تو؟

 

صدای جرس

تا تو بودی، نفس آینه دلگیر نبود  

در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود

بی تو اما، نتوان گفت که بر من چه گذشت  

از دلم پرس که این گونه زمین گیر نبود

 

یک قصه بیش نیست

از حدیث شهدا، مختصری می‌شنوی  

از غم روز قیامت، خبری می‌شنوی

تو چه دانی که چه آمد بر سر شاه شهید  

بر سر نیزۀ بیداد، سری می‌شنوی

داغ‌های برابر

خورشید می‌دمید و باور نداشتند  

از خواب مرگ عاطفه، سر بر نداشتند

هرگز کسی نگفت که شمشادهای باغ  

کی قد کشیده‌اند اگر سر نداشتند؟

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×