دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قافله‌سالار اسیران

ای که اخلاص، در آمیخته با‌ایمانت  

صبر و‌ایثار، در آویخته از دامانت

روح روحانی تو از دم روح القدسی است

نفس رحمانی تو، از نفس رحمانت

ام‌المصائب

در برزخ کبود هجوم شراره‌ها  

در پایکوب اسب بر آن پاره پاره‌ها

خورشید صبر، از افق خیمه می‌دود  

تا کهکشان سرخ عروج ستاره‌ها

 

بانوی سپیدارها

نبض تمام حادثه‌ها، در رگان توست  

پرواز، فرصت کمی‌از آسمان توست

دامان پر حماسه‌ترین سوگوارها  

در پهن دشت فلسفۀ امتحان توست

 

خطبۀ زینبیه

اینک زمان، زمان غزلخوانی من است  

بینی ست‌ این دو خط، که به پیشانی من است

های ‌ای یزید بشنو و ابرو گره نزن ‌

این مهمانی تو، نه... مهمانی من است

 

آخرین سنگر

اگر زینب پیام آور نمی‌شد  

قیام کربلا، باور نمی‌شد

جهاد عاشقان، از یاد می‌رفت  

نهال عشق، بارآور نمی‌شد

کمی نزدیک‌تر

مانند یک فرشتۀ از پای نشسته بود

غمگین‌تر از همیشه، در آنجا نشسته بود

هشتاد و چهار حوریه دور نگاه او  

دور از نگاه مردم دنیا نشسته بود

 

دختر شقایق

چون او کسی به راه وفا، یاوری نکرد  

خون جگر نخورد و پیام آوری نکرد

زینب که مثل او کسی از داغدیدگان  

با اشک چشم خویش، گهرپروری نکرد

 

سوغات

تا باد گره گشای زلف چمن است   

بر سینۀ لاله، داغ گل‌های من است

هجده یوسف اگر چه از دستم رفت  

سوغات من از سفر، همین پیرهن است

 

گلخروش

ای پرچم کربلا به دوشت، زینب

 فریاد علی است گلخروشت، زینب

هفتاد و دو داغ را تحمل کردی  

قربان دل بنفشه پوشت، زینب

 

ماندم ولی راست قامت...

آن شب از کربلا من، با دیدۀ تر گذشتم  

همچون پرستوی عاشق، بی بال و بی پر گذشتم

خاموش شد چلچراغم، پاییز آمد به باغم  

از باغ آتش گرفته، مثل کبوتر گذشتم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×