دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
غیرت عباس

ولی زینب چه با احساس می‌خواند از آن بُحبوحۀ حساس می خواند

کنار قبر زهرا نیمۀ شب چقدر از غیرت عباس می‌خواند

 

داغ سقا

سرشته از غم زهرا گلش بود نگاه تار زینب قاتلش بود

نیفتاد از لبش نام حسینش اگر چه داغ سقا بر دلش بود  

برگشته زینب...

دگر این کاروان یاسی ندارد که با خود شور و احساسی ندارد

بیا ام البنین، برگشته زینب ولی افسوس عباسی ندارد

فصل خشکسالی

شناخت چشم تر عمه این حوالی را شناخت تک تک این قوم لا ابالی را

چقدر خون جگر خورد مرتضی شب‌ها ز یادشان ببرد سفره‌های خالی را

آن روز تمام کوفه را لرزاندی

از دیده اگر چه خون دل افشاندی

آن روز تمام کوفه را لرزاندی

 

ای دخت علی! هیمنۀ کوفی‌ها

می‌ریخت به هر خطابه که می‌خواندی

خدا مرا بکشد

نماز، پشت سر تو چه عالمی دارد

نظر به چشم تر تو چه عالمی دارد

 

ز خواب ناز گذر کردن و تماشای

نیایش سحر تو چه عالمی دارد

 

فکر این تشنۀ صدایت باش

خیمه‌ها را یکی‌یکی گشتم

تا که امشب تو را نگاه کنم

تا دل سیر گریه‌ای بکنیم

تا دم صبح آه آه کنم

 

بدون خواهر خود می‌روی کجا؟

قدم قدم ز حرم می‌شوی جدا، برگرد

بدون خواهر خود می‌روی کجا؟برگرد

 

به پای تو همه گیسوی من سفید شده

نزن به سینۀ من دست رد اخا، برگرد

 

ز کام تشنۀ تو عالمی شود سیراب

روی به جانب لشگر، برو خداحافظ

که نیست چارۀ دیگر، برو خداحافظ

 

برو ولی کمی آهسته‌تر برادر جان

چو جان ز پیکر خواهر، برو خداحافظ

مونس بی کسی من تک و تنها مانده

نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده

پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده

 

هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند

مونس بی کسی من تک و تنها مانده

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×