دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
من به این دشت بلا حس عجیبی دارم

ای به زینب دل و دلدار، بیا برگردیم

پسر حیدر کرار، بیا برگردیم

 

تا رسیدیم به اینجا، به دلم بد آمد

پسر فاطمه این بار بیا برگردیم

 

منّت بر قمر

روی زانوی برادر پا اگر بگذاشته

آفتاب انگار منّت بر قمر بگذاشته

 

دست‌ها را روی دوش دو پسر بگذاشته

آنکه روی شانۀ عباس سر بگذاشته

 

او، ما

ﺍﻭ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﺭﻭﯼ ﺣﺮﻑ ﺣﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ! ﺗﻦ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﻭﺭ ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﺯﺭﻕ ﻭ ﺑﺮﻕ ﺩﻫﺮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ

شکوه رزم

یک تن شکوه رزم تورا شایگان نگفت شایستۀ تو آنچه که بایست، آن نگفت! هرکس که رفت بر سر منبر به نام تو، جز ناله‌های العطشت، داستان نگفت!

ای سلیمان هدیۀ مور است، از من کن قبول

هرچه مستی‌ها فزون‌تر، هست ساغر بیشتر

چون پیام عاشقی دارد پیمبر بیشتر

عشق خواهر باشد و مهر برادر بیشتر

دارد اصلاً کربلا از کوفه لشگر بیشتر

 

ما را پذیرا باش مولا در منایت

بعد از علی‌اکبر عوض شد کربلایت

حتی عوض شد ناله‌هایت، گریه‌هایت

 

غیر از زمانی که رقیه پیشت آمد

کمتر شنید اهل حرم حتی صدایت

 

روضه نمی‌خواهد تنی که سر ندارد

شب‌های جمعه نیمه شب‌ها تا سپیده

بر روی اسرارش خدا پرده کشیده

از راه می‌آید زنی قامت خمیده

لب می‌گذارد روی حلقوم بریده

 

با چای روضه بود که دل‌ها جلا گرفت

وقتی دلی شکست، یقیناً بها گرفت

در سرسرای عرش معلا سرا گرفت

 

قربان عاشقی که دلش بیقرار شد

بعد از نماز شب، ز خدا کربلا گرفت

 

بزم عزا

ما از حسین قول شفاعت گرفته‌ایم با یا حسین از همه سبقت گرفته‌ایم

روز الست هر که به چیزی رسید و ما  عشق حسین را به امانت گرفته‌ایم

بوی محرم

دل من یاد محرم، به خدا حیران ست

یازده ماه وجودم همه سرگردان ست

 

دیر نیست آن شب پر شور که ما می‌گوییم

«عصر فردا بدنش زیر سم اسبان ست»

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×