دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آیۀ تطهیر

 وقتی که کافرها تو را تکفیر کردند سرنیزه‌ها خواب تو را تعبیر کردند

 

ظهر است اما اسب‌ها روی تن تو چندین هلال ماه را تصویر کردند

کیمیای عشق

خیمه زد بر هر دلی سلطان عشق

بست با جان رشتۀ پیمان عشق

 

عاشقان، ترک سر و جان کرده‌اند

جان فدای مهر جانان کرده‌اند

برایم بنویس

ممنون توام، غم تو روزی من است

برپایی ماتم تو روزی من است

 

با دست قلم شده برایم بنویس

هر سال محرّم تو روزی من است

شبیه مادر

از بس که سکوت با دلم ور رفته

از دست همه حوصله‌ام سر رفته

 

او نیست ولی از جلوی چشمم دست،

 در دست پدر چقدر دختر رفته

 

می‌ترسم

از این کوفه از این مردم از این تقدیر می‌ترسم

من از این آسمان تیره و دلگیر می‌ترسم

 

ز دست ناله‌های من شکسته قلب هر سنگی

من از این ناله و دل‌های بی‌تأثیر می‌ترسم

 

گریه آباد

جز بر آن تیغ دو ابروی تو سر نفروشم

غرقۀ درد ولی زخم جگر نفروشم

 

زندگی بی‌نمک روضۀ تو شیرین نیست

نمک شور تو بر کوه شکر نفروشم

مرز تکامل

گاهی دعا به مرز تکامل نمی‌رسد

هر مثنوی به اوج تغزّل نمی‌رسد

 

هر عاشقانه‌ای غزل جاودانه نیست

بحر طویل عشق شما چیز دیگری است

عون و محمد

برگرد سمت خیمه‌ها ... تنهای تنها

من بی‌تو خواهم مرد ای آقای تنها

 

آماده کردم هر چه باشد را برایت

آورده‌ام عون و محمد را برایت

حسّ مادری

نمی‌شناخت سر از پا برای دیدنشان

چه قدر ذکر و دعا خواند تا رسیدنشان

 

دو تا زره به تن کوچک دو آهو کرد

و چشم برد به دل بردن و چمیدنشان

شهید زنده

دژخیم ز بغض، زرد رخسارت خوانْد

در اوج شکوه بودی و، و خوارت خوانْد

 

ای سبزترین شهید زنده «سجاد!»

«بیمار»، کسی بود که بیمارت خوانْد!

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×