دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حیدر دوباره بر آشفته

یک بار دیگر العطشم شعله‌ور شده‌ست

چشمانم ار تراوش اندوه، تر شده‌ست

 

ای ذوالفقار در تف خون خفته، ای حسین

ای حیدر دوباره برآشفته، ای حسین

دریاچۀ غم

قد آیینه‌ها خم شد دوباره

دلم دریاچۀ غم شد دوباره

 

صدای سنج و دمّام آمد از دور

بخون ای دل! محرّم شد دوباره

خون خدا

می‌خواست کفر، افکند از جوش، کعبه را

تا اهل دین، کنند فراموش، کعبه را

 

بگرفت جا به دامن کرب‌وبلا، حسین

با درد و غم نمود هم آغوش، کعبه را

 

مسیحا

عمری است کشیدم به دلم بارغمت را

عمری است کشیدم  سر دوشم علمت را

 

عمری است به دل نقش نمودم به خط اشک

ای خون خدا شعر خوش محتشمت را

وداع با کعبه

ای مُحرمان مَحرم، بار سفر ببیندید

احرام حج خونین، بار دگر ببندید

 

من خود خلیل عشق و، چاووش کربلایم

چاووش کربلا را، بار سفر ببندید

کانون محبّت

دل‌های همه خداپرستان

کانون محبّت حسین است

 

شد کشته که عدل و دین نمیرد

این سرّ شهادت حسین است

 

وقت نزول

از پشت بام بر سرمان سنگ می‌زنند

بر زخم کهنۀ پرمان سنگ می‌زنند

 

وقت نزولِ سورۀ توحید بر لبت

ابلیس‌ها به باورمان سنگ می‌زنند

سوز آتشین

وقتی که از مقابل چشم تری حسین

رفتی، شده است مرگ خودم باورم حسین

 

با اینکه تازیانه پرم را شکسته است

اما هنوز دور و برت می‌پرم حسین

دلش شکست

وقتی کنار علقمه سقا دلش شکست

دیگر بهانه داشت که دریا دلش شکست

 

در خیمه دیده بود عطش موج می‌زند

حس کرد تا کمی خنکا را دلش شکست

پیر آسمانی

ای ملائکه محو از جلوه‌های ذات تو

بین آسمان پهن است، سفرۀ صفات تو

 

این همه صفات تو، ذات مشترک دارد

از وجود پیغمبر، سفره‌ات نمک دارد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×