دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نام ما را ننویسید، بخوانید فقط

 

نام ما را ننویسید، بخوانید فقط

سر این سفره گدا را بنشانید فقط

 

آمدم در بزنم، در نزنم می‌میرم

من اگر در زدم این بار نرانید فقط

مدح و مصیبت حضرت زینب (سلام الله علیها)

روشنگر است نالۀ پشت شرارها

چون آفتاب، در همۀ روزگارها

 

روشن‌تر است از همۀ روزها شبش

شب دیدنی ست، جلوۀ شب زنده‌دارها

به روی آینه‌اش گرد از سفر دارد

رسیده قافله و چشم‌های تر دارد

برای ام بنین کاروان... خبر دارد

 

خدا کند که مراعات سن او بشود

که نقل حادثه بر قلب او ضرر دارد

حدیث عشق

حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را

به خون نشانده دل دودمان آدم را

 

غم تو موهبت کبریاست در دل من

نمی‌دهم به سرور بهشت این غم را

مانده‌ام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا؟

خون چرا از دوری خاکت نبارم؟ کربلا!

مانده‌ام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا؟

 

گفته‌اند از آسمان‌ها، من ولی از کودکی

در هوای بوی خاکت بی‌قرارم کربلا

خود را فدای حضرت ارباب می کنم

خود را فدای حضرت ارباب می‌کنم

این دیده را به عشق تو بی خواب می‌کنم

 

اسم مرا گذار فدایی زینبت

چربی دیده را ز غمش آب می‌کنم

لطف و احسانت گدا را حاتم طایی کند

ای تمام هستیَم بادا فدایت یا حسین

شکر حق دارم به دل مهر و ولایت یا حسین

 

لطف و احسانت گدا را حاتم طایی کند

ای دو عالم بر سر خوان عطایت یا حسین

باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت

تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه‌ای

آیینه دار حُسنِ حسینی، سکینه‌ای

 

باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت

چون عمه‌ات به صبر نداری قرینه‌ای

مزد نوکری

من با لباس مشکیتان خو گرفته‌ام

از طینت پلید خودم رو گرفته‌ام

 

با قایق شکستۀ اشکِ دو دیده‌ام

بر ساحل عزای تو پهلو گرفته‌ام

سوز دل

بسوز ای دل که امروز اربعین است

عزای پور ختم المرسلین است

 

قیام کربلایش تا قیامت

سراسر درس، بهر مسلمین است

شرمنده...

از سرِ ناقۀ غم شیشۀ صبر افتاده

همه دیدند که زینب سر قبر افتاده

 

چشم او در اثر حادثه کم سو شده است

کمرش خم شده و دست به زانو شده است

اربعین

بــار غــم فــرود آمــد در زمیـن مــاریه باز

یا که کــاروان حجـــاز

 

هــرچه غصّه بــود آمد دلخــراش و سینــه گداز

در حــریم محـــرم راز

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×