دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
از این جدایی جان من بر لب رسیده

بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند

از من تمام روزگارم را گرفتند

 

از این جدایی جان من بر لب رسیده

هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند

 

انگار قسمت نیست وصل ما دوباره

در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند

سر ما خاک راه ناقۀ تو

قدمت روی چشم بی بی جان

چه صفایی به خاک ما دادی

به گدایان وادی سلمان

با حضور خودت بها دادی

زینبِ ضامن آهوست همه کارۀ ما

ما گدایان قم و شهر خراسان هستیم

عاشق و در به در و بی سر و سامان هستیم

 

خاک زیر قدم ذریۀ زهراییم

نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم

مسیح آل محمد، مسیح زهرایی

پَرِ شکسته به بالا نمی‌رسد هرگز

تلاش می‌کند اما نمی‌رسد هرگز

 

کبوتری که هوایی نشد در این وادی

به آسمان تمنا نمی‌رسد هرگز

 

هر یوسفی که یوسف زهرا نمی‌شود

ای یاد تو به جان و دلم ذکر داوری

وی آیتی که حافظ سرّ پیمبری

 

قرآن ناطقی و به ذکر علی علی

ما را درون سینه تو فریاد حیدری

 

ما با ولای حضرت تو فاطمی شدیم

این آب و گل گرفته ز تو عطر کوثری

خورشید روشن سحر سامرا، حسن

آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند

خاک شما شدند و هوادارتان شدند

 

زیباترین اهالی دنیای عشق هم

یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند

 

لطف شماست اینکه تمامی انبیا

بالاتفاق سائل دربارتان شدند

کوتاه سروده
گل محمدی

یک سر تن بی سر است و یک سر گودال

کوهی شده از نیزه و خنجر گودال

 

اینجا همه تیغ‌ها معطر شده‌اند

افتاده گلی محمدی در گودال

کوتاه سروده
تمام ماجرا

می‌دید تو را و کربلا را می‌دید

می‌دید تو را و نیزه‌ها را می‌دید

 

هر وقت که لب‌های تو را می‌بوسید

انگار تمام ماجرا را می‌دید

کوتاه سروده
به یاد دست‌های با وفایت

 

فرات از کام خشک­ت شرمناک است

ز داغت آتشی در جان خاک است

 

به یاد دست‌های با وفایت

گریبان دوبیتی چاک چاک است

خون خدا

یکی جامه از تن دریا بیرون کشید

یکی انگشتری ماه را دزدید

اما کسی به غیر خدا

یاقوت خون تو را برنداشت

توفان ساعت ۳

آغاز ابرها

در ساعت یک است به وقت نجف

 

شرط سعادت ابدی حب فاطمه است

از دین به جای حلم تفاخر گرفته‌ام

اوصافی از قبیل تحجر گرفته‌ام

 

در منجلاب کبرو حسد گیر کرده‌ام

حس می‌کنم که بوی تنفر گرفته‌ام

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×