- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۲۰
- بازدید: ۱۸۶۵
- شماره مطلب: ۹۵۸
-
چاپ
در کربلا شکسته شد آئینۀ علی
در راه عشق مقصد آئینهها یکی ست
میعادگاه و قبلۀ اهل ولا یکی ست
در سیر خلق، راه وصال خدا یکی ست
یعنی حقیقت نجف و کربلا یکی ست
این دو سپیدۀ ازلی نور واحدند
از ابتدا حسین و علی نور واحدند
الله راز مشترک این دو رهبر است
عرش عروجشان روی دوش پیمبر است
خورشیدشان تبسم زهرای اطهر است
در دستشان زمام تمامی محشر است
از مشرق تجلی توحید سر زدند
از یک افق شبیه دو خورشید سر زدند
بی شک برای خلقت هستی بهانهاند
در عرش و فرش نور خدا را نشانهاند
در قلّههای عزّ و شرف جاودانهاند
بی انتها شبیه خدا بی کرانهاند
کم نیست قبله گاه شهود و یقین شدن
با عشق لا یزال الهی عجین شدن
از خانوادۀ شرف و استقامتند
همزاد صبر و غیرت و شور و شهادتند
دریای فضل و رحمت و جود و سخاوتند
خورشید استجابت و نور هدایتند
گر چه شکوه و شوکتشان بی بدیل بود
افسوس اهل درک و بصیرت قلیل بود
گم کردهاند بعد نبی نور ناب را
اهل زمانه روشنی آفتاب را
پوشاند ابر فتنه صراط ثواب را
نشناختند منزلت بوتراب را
هیهات آفتاب خدا بی مرید شد
یک جامعه تباهِ دو فکر پلید شد
آن روز که بنای سقیفه نهاده شد
خانه نشینی علویها اراده شد
توهین به اهل بیت پیمبر چه ساده شد
اجر رسول، پشت در خانه داده شد
این آتشی که راه حرم را گرفته است
از کوچۀ مدینه چنین پا گرفته است
حالا غروب بی کسی حیدر آمده
فصلی ز چشم فاطمه خونین تر آمده
مانند آتشی که ز پشت در آمده
آه از نیام کوفه دو خنجر بر آمده
تا غرق خون کند دل محراب را یکی
بندد به روی خون خدا آب را یکی
در امتداد غربت دیرینۀ علی
در کربلا شکسته شد آئینۀ علی
یک کوفه آمده، همه با کینۀ علی
شمر است که نشسته روی سینۀ علی
زینب کنار فاطمه در قلب قتلگاه
فریاد میکشد ز جگر: وامحمداه
کرب و بلا که مقتل جانهای عاشق است
عرش عروج تا ملکوت حقایق است
بر روی نیزهها سر قرآن ناطق است
اما بدان که وعدۀ الله صادق است
یعنی که نیست غیر خدا خون بهای عشق
حالا طنین فکنده در عالم صدای عشق
سر میرسد غروب عزاپوش روزگار
سر میرسد به لطف خدا شام انتظار
میآید از سپیده دمان مرد تکسوار
با بیرق حسینی و طوفان ذوالفقار
میآید و صلابتِ حق میشود عیان
«عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان»
-
اربعین بیقراری
نوای ناله و غمها: رقیه
گرفته کاروان دم: یا رقیه
رسیده اربعین بیقراری
همه برگشتهاند اما رقیه
-
روضهخوان ارباب
با نالۀ یا حسین بیتاب شدی
از داغ لب تشنۀ او آب شدی
با زمزمههای «أو سمعتم بغریب»
یک عمر تو روضهخوان ارباب شدی
-
کوثر بیقرینه
ای کوثر بیقرینۀ ثارالله
آرام و قرار سینۀ ثارالله
در صبر و شکوه و استقامت، یکتا
آیینۀ حق! سکینۀ ثارالله
-
فاطمهمذهب
در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمهمذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی
در کربلا شکسته شد آئینۀ علی
در راه عشق مقصد آئینهها یکی ست
میعادگاه و قبلۀ اهل ولا یکی ست
در سیر خلق، راه وصال خدا یکی ست
یعنی حقیقت نجف و کربلا یکی ست
این دو سپیدۀ ازلی نور واحدند
از ابتدا حسین و علی نور واحدند
الله راز مشترک این دو رهبر است
عرش عروجشان روی دوش پیمبر است
خورشیدشان تبسم زهرای اطهر است
در دستشان زمام تمامی محشر است
از مشرق تجلی توحید سر زدند
از یک افق شبیه دو خورشید سر زدند
بی شک برای خلقت هستی بهانهاند
در عرش و فرش نور خدا را نشانهاند
در قلّههای عزّ و شرف جاودانهاند
بی انتها شبیه خدا بی کرانهاند
کم نیست قبله گاه شهود و یقین شدن
با عشق لا یزال الهی عجین شدن
از خانوادۀ شرف و استقامتند
همزاد صبر و غیرت و شور و شهادتند
دریای فضل و رحمت و جود و سخاوتند
خورشید استجابت و نور هدایتند
گر چه شکوه و شوکتشان بی بدیل بود
افسوس اهل درک و بصیرت قلیل بود
گم کردهاند بعد نبی نور ناب را
اهل زمانه روشنی آفتاب را
پوشاند ابر فتنه صراط ثواب را
نشناختند منزلت بوتراب را
هیهات آفتاب خدا بی مرید شد
یک جامعه تباهِ دو فکر پلید شد
آن روز که بنای سقیفه نهاده شد
خانه نشینی علویها اراده شد
توهین به اهل بیت پیمبر چه ساده شد
اجر رسول، پشت در خانه داده شد
این آتشی که راه حرم را گرفته است
از کوچۀ مدینه چنین پا گرفته است
حالا غروب بی کسی حیدر آمده
فصلی ز چشم فاطمه خونین تر آمده
مانند آتشی که ز پشت در آمده
آه از نیام کوفه دو خنجر بر آمده
تا غرق خون کند دل محراب را یکی
بندد به روی خون خدا آب را یکی
در امتداد غربت دیرینۀ علی
در کربلا شکسته شد آئینۀ علی
یک کوفه آمده، همه با کینۀ علی
شمر است که نشسته روی سینۀ علی
زینب کنار فاطمه در قلب قتلگاه
فریاد میکشد ز جگر: وامحمداه
کرب و بلا که مقتل جانهای عاشق است
عرش عروج تا ملکوت حقایق است
بر روی نیزهها سر قرآن ناطق است
اما بدان که وعدۀ الله صادق است
یعنی که نیست غیر خدا خون بهای عشق
حالا طنین فکنده در عالم صدای عشق
سر میرسد غروب عزاپوش روزگار
سر میرسد به لطف خدا شام انتظار
میآید از سپیده دمان مرد تکسوار
با بیرق حسینی و طوفان ذوالفقار
میآید و صلابتِ حق میشود عیان
«عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان»