- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۳۲۷۱
- شماره مطلب: ۹۳۱۸
-
چاپ
جاری ز سر انگشت تو آب حیات است
یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل
ای قبله گاه شاعر بیدل، اباالفضل!
الفاظ موج و، دامنت ساحل اباالفضل!
یا دائم الفضل علی السائل، اباالفضل!
تو صاحبم هستی و من تنها رعیت
پابوسی ات را کردهام با شعر نیت
ای حضرت عیسی مسیح ارمنیها
ای دستهایت دستگیر اهل معنا
یا کاشف الکرب تمام اهل دنیا
یا عمّی العباس فرزندان زهرا
ای رب این پیمانهها، باب الحوائج
ای پیر سقاخانهها، باب الحوائج
تندیس تقوا و وقار و استقامت
ای برگۀ سبز عبور از قیامت
دست بلند توست، اسباب شفاعت
آری قسیم النار و الجنه، نگاهت
جاری ز سر انگشت تو آب حیات است
بوسه زدن بر دست تو از واجبات است
این پینۀ پیشانی تو یادگاری است
بین تو و معبود تو هر شب قراری است
ماه عشیره، معنی شب زنده داری است
سجادۀ تو ساغر میهای جاری است
روی تو جلوه بر رخ مهتاب داده است
اشک تو بوده نخلها را آب داده است
اخم تو خشم حضرت پروردگار است
ابروی تو تکرار تیغ ذوالفقار است
این چرخش شمشیر یک حمزه تبار است
گفتی: أنا العباس، لشگر در فرار است
از میسره تا میمنه کردی قیامت
کولاک کردی یک تنه کردی قیامت
ساغر لبالب نیست، اما باز می هست
کرببلا گر نیست، اما شهر ری هست
سجاده پهن و روضه باز و سوز نی هست
در خاطر من روضههای سیبویه است
با روضه می داده است چشمان ترم را
او نوحه دم داده است، ای اهل حرم را
تا که علم افتاد و دست تو قلم شد
زهرا رسید و بیرق روضه علم شد
ذره به ذره از قد و بالات کم شد
قد حسین بن علی پیش تو خم شد
داغ تو را داده خبر تا مشک پاره
وا شد ز گوش اهل خیمه، گوشواره
-
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد
اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد
خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
-
کبوتر حرمش، اشک ذوالجناح نداشت
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت
-
عطر سیب
در حرم پیچید عطر سیب، زائر فیض برد
هرکسی در بارگاهت بود، حاضر فیض برد
با بیان روضههایت پلک من هم خیس شد
چشمهایم چون زمین خشک و بایر فیض برد
جاری ز سر انگشت تو آب حیات است
یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل
ای قبله گاه شاعر بیدل، اباالفضل!
الفاظ موج و، دامنت ساحل اباالفضل!
یا دائم الفضل علی السائل، اباالفضل!
تو صاحبم هستی و من تنها رعیت
پابوسی ات را کردهام با شعر نیت
ای حضرت عیسی مسیح ارمنیها
ای دستهایت دستگیر اهل معنا
یا کاشف الکرب تمام اهل دنیا
یا عمّی العباس فرزندان زهرا
ای رب این پیمانهها، باب الحوائج
ای پیر سقاخانهها، باب الحوائج
تندیس تقوا و وقار و استقامت
ای برگۀ سبز عبور از قیامت
دست بلند توست، اسباب شفاعت
آری قسیم النار و الجنه، نگاهت
جاری ز سر انگشت تو آب حیات است
بوسه زدن بر دست تو از واجبات است
این پینۀ پیشانی تو یادگاری است
بین تو و معبود تو هر شب قراری است
ماه عشیره، معنی شب زنده داری است
سجادۀ تو ساغر میهای جاری است
روی تو جلوه بر رخ مهتاب داده است
اشک تو بوده نخلها را آب داده است
اخم تو خشم حضرت پروردگار است
ابروی تو تکرار تیغ ذوالفقار است
این چرخش شمشیر یک حمزه تبار است
گفتی: أنا العباس، لشگر در فرار است
از میسره تا میمنه کردی قیامت
کولاک کردی یک تنه کردی قیامت
ساغر لبالب نیست، اما باز می هست
کرببلا گر نیست، اما شهر ری هست
سجاده پهن و روضه باز و سوز نی هست
در خاطر من روضههای سیبویه است
با روضه می داده است چشمان ترم را
او نوحه دم داده است، ای اهل حرم را
تا که علم افتاد و دست تو قلم شد
زهرا رسید و بیرق روضه علم شد
ذره به ذره از قد و بالات کم شد
قد حسین بن علی پیش تو خم شد
داغ تو را داده خبر تا مشک پاره
وا شد ز گوش اهل خیمه، گوشواره