- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۵۰۴۱
- شماره مطلب: ۹۳۰۹
-
چاپ
عشق گاهی نوازش قوهاست
عشق گاهی میان شب بوهاست
گاه در سینۀ پرستوهاست
عشق گاهی کنار برکۀ آب
عشق گاهی نوازش قوهاست
عشق گاهی شقایق سرخ است
گاه در چشم مست آهوهاست
عشق چتری برای باران است
گاه گاهی اسیر گیسوهاست
عشق هرجا که هست، قبله نماست
ردّی از خانهای که آن سوهاست
عشق آری نشانۀ یار است
رو به محراب طاق ابروهاست
دل ما شهر عشق آباد است
عشق هم خانهزاد سجاد است
ما که هستیم از موالیتان
از ابوحمزۀ ثمالیتان
یاکریمیم، روی این بامیم
لانه داریم در حوالیتان
خوش به حال حصیر خانۀ تو
کاش بودیم جای قالیتان
جان ما و جواب ینصرنی
پاسخ جملۀ سؤالیتان
پنج نوبت نماز میخوانیم
به سوی گنبد خیالیتان
کاش میشد بهشت هم باشیم
باز همسایۀ شمالیتان
پر شدیم از شرابتان داریم
منت کوزۀ سفالیتان
همتی که فقیر عباسیم
تا تو را از صحیفه بشناسیم
پر قنداقهات مسیحا شد
یار گهوارۀ تو موسی شد
خوش به حالت که بر جمال حسین
اولین بار چشم تو وا شد
عطر گیسوت تا بهشت آمد
یوسف عاشق شد و زلیخا شد
جبرئیل از حضور تو سرمست
با اذان علی اعلا شد
لبت عباس با ادب بوسید
و حسن غرق در تماشا شد
گرۀ کور داشتیم، اما
با دعای صحیفهات وا شد
علی دیگر حسینی تو
دومین حیدر حسینی تو
با تو همسایۀ خدا هستیم
سر سجادۀ دعا هستیم
بچههای محلۀ عشقیم
ما همه اهل روستا هستیم
روستای شما بهشت است و
ما به بال فرشتهها هستیم
مادر توست مادر این خاک
همه ذریۀ شما هستیم
مادر این فلات پهناور
از شمائیم و کیمیا هستیم
شکر در سرزمین مادریات
سالها زائر رضا هستیم
تا به سال هزار و سیصد و عشق
هرکجا یاد توست پا هستیم
شکر ارباب از همین ایلیم
حضرت عشق ، با تو فامیلیم
خاک ایران به سجده افتادش
که حسین است تازه دامادش
برد زهرا عروسی از این خاک
تا شد ایران حسین آبادش
میرسد تا حضور مادرتان
شجره نامههای اولادش
آمدی و تمام ایران را
کرد زهرا به نام سجادش
پس از این هم به گردن من و توست
در بقیع تا بسازیم آزادش
حرمی پنج بار بزرگتر از
صحنهای رضا و اجدادش
صحنی آنجا به نام مادر تو
آسمانیتر از گوهرشادش
ما به پرهای چادرش گیریم
ما برای حسین می میریم
ماندهای تا به خون خضاب کنی
تا گلایه از آفتاب کنی
ماندهای تا به عقمه بروی
آب را باز هم جواب کنی
ماندهای تا که راویاش باشی
سینهها را پر التهاب کنی
ماندهای تا که نیزهها بروند
گریه بر محمل رباب کنی
خطبه خواندی کنار عمۀ خود
خطبه خواندی که انقلاب کنی
کلماتت شبیه آتش بود
خواستی شام را عذاب کنی
آبروی یزید را ببری
کاخ را بر سرش خراب کنی
عمهات همرهت قدم برداشت
از روی خاکها علم برداشت
روزگاری رسید و جانت سوخت
روی این خاک، آسمانت سوخت
روزگاری رسید در پیشت
نصف یک روز، دودمانت سوخت
تو زمینگیر و در دل آتش
خیمهات، باغ آشیانت سوخت
چشم تو دید در دل گودال
صحنهای را که استخوانت سوخت
خواستی تا بخیزی اما حیف
نشد و پای ناتوانت سوخت
خیمۀ شعلهور سرت افتاد
سر و دستار و گیسوانت سوخت
زنده ماندی میان آتش و دود
این هم از لطفهای زینب بود
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
عشق گاهی نوازش قوهاست
عشق گاهی میان شب بوهاست
گاه در سینۀ پرستوهاست
عشق گاهی کنار برکۀ آب
عشق گاهی نوازش قوهاست
عشق گاهی شقایق سرخ است
گاه در چشم مست آهوهاست
عشق چتری برای باران است
گاه گاهی اسیر گیسوهاست
عشق هرجا که هست، قبله نماست
ردّی از خانهای که آن سوهاست
عشق آری نشانۀ یار است
رو به محراب طاق ابروهاست
دل ما شهر عشق آباد است
عشق هم خانهزاد سجاد است
ما که هستیم از موالیتان
از ابوحمزۀ ثمالیتان
یاکریمیم، روی این بامیم
لانه داریم در حوالیتان
خوش به حال حصیر خانۀ تو
کاش بودیم جای قالیتان
جان ما و جواب ینصرنی
پاسخ جملۀ سؤالیتان
پنج نوبت نماز میخوانیم
به سوی گنبد خیالیتان
کاش میشد بهشت هم باشیم
باز همسایۀ شمالیتان
پر شدیم از شرابتان داریم
منت کوزۀ سفالیتان
همتی که فقیر عباسیم
تا تو را از صحیفه بشناسیم
پر قنداقهات مسیحا شد
یار گهوارۀ تو موسی شد
خوش به حالت که بر جمال حسین
اولین بار چشم تو وا شد
عطر گیسوت تا بهشت آمد
یوسف عاشق شد و زلیخا شد
جبرئیل از حضور تو سرمست
با اذان علی اعلا شد
لبت عباس با ادب بوسید
و حسن غرق در تماشا شد
گرۀ کور داشتیم، اما
با دعای صحیفهات وا شد
علی دیگر حسینی تو
دومین حیدر حسینی تو
با تو همسایۀ خدا هستیم
سر سجادۀ دعا هستیم
بچههای محلۀ عشقیم
ما همه اهل روستا هستیم
روستای شما بهشت است و
ما به بال فرشتهها هستیم
مادر توست مادر این خاک
همه ذریۀ شما هستیم
مادر این فلات پهناور
از شمائیم و کیمیا هستیم
شکر در سرزمین مادریات
سالها زائر رضا هستیم
تا به سال هزار و سیصد و عشق
هرکجا یاد توست پا هستیم
شکر ارباب از همین ایلیم
حضرت عشق ، با تو فامیلیم
خاک ایران به سجده افتادش
که حسین است تازه دامادش
برد زهرا عروسی از این خاک
تا شد ایران حسین آبادش
میرسد تا حضور مادرتان
شجره نامههای اولادش
آمدی و تمام ایران را
کرد زهرا به نام سجادش
پس از این هم به گردن من و توست
در بقیع تا بسازیم آزادش
حرمی پنج بار بزرگتر از
صحنهای رضا و اجدادش
صحنی آنجا به نام مادر تو
آسمانیتر از گوهرشادش
ما به پرهای چادرش گیریم
ما برای حسین می میریم
ماندهای تا به خون خضاب کنی
تا گلایه از آفتاب کنی
ماندهای تا به عقمه بروی
آب را باز هم جواب کنی
ماندهای تا که راویاش باشی
سینهها را پر التهاب کنی
ماندهای تا که نیزهها بروند
گریه بر محمل رباب کنی
خطبه خواندی کنار عمۀ خود
خطبه خواندی که انقلاب کنی
کلماتت شبیه آتش بود
خواستی شام را عذاب کنی
آبروی یزید را ببری
کاخ را بر سرش خراب کنی
عمهات همرهت قدم برداشت
از روی خاکها علم برداشت
روزگاری رسید و جانت سوخت
روی این خاک، آسمانت سوخت
روزگاری رسید در پیشت
نصف یک روز، دودمانت سوخت
تو زمینگیر و در دل آتش
خیمهات، باغ آشیانت سوخت
چشم تو دید در دل گودال
صحنهای را که استخوانت سوخت
خواستی تا بخیزی اما حیف
نشد و پای ناتوانت سوخت
خیمۀ شعلهور سرت افتاد
سر و دستار و گیسوانت سوخت
زنده ماندی میان آتش و دود
این هم از لطفهای زینب بود