- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۲۴۹۵
- شماره مطلب: ۹۲۵۱
-
چاپ
زندگانی تو ترکیب هزاران داغ است
پر پرواز گشودی و مهیا شدهای
زهر افتاده به جانت که چنین تا شدهای؟
زندگانی تو ترکیب هزاران داغ است
آنچه اجداد تو گشتند، تو یکجا شدهای
کمرت خم شده و تاب و توانت رفته
با همین دستِ به دیوار، چو زهرا شدهای
سالها مثل علی خانه نشینت کردند
خوب همدرد غم و غربت مولا شدهای
جگرت مثل حسن سوخته صدپاره شده
آه! با آتش این زهر مداوا شدهای
چه شده با تو که دائم به خودت میپیچی؟
لحظۀ آخر خود مثل معما شدهای
هی زمین خوردی و کل بدنت خاکی شد
مثل از اسب زمین خوردن آقا شدهای
هرچه آمد به سرت تیر به قلبت که نخورد
سنگ باران وسط هلهله آیا شدهای؟
راستی پیرهنت را ز تنت دزدیدند
راستی از اثر تیغ مجزا شدهای؟
بی هوا نیزه فرو بین دهانت کردند؟
زیر و رو در ته گودال تو با پا شدهای؟
زخم شلاق نشسته به تن دختر تو؟
چقدر خون جگر از زخم زبانها شدهای؟
راستی در وسط طشت سرت را بردند؟
به سوی خواهر خود گرم تماشا شدهای؟
-
حیف عباس، که توصیف به ظاهر بشود
محضر آب، دم از پاکی دریا نزنید
محضر خاک، دم از وسعت صحرا نزنید
تا زمانی که ندادید ضرر پای نگار
لاف بیهودۀ عاشق شدن اینجا نزنید
-
سزاوار گل، خندۀ خار نیست
سر خاک تو بی خبر آمدم
عزادارم و خون جگر آمدم
درست است بی بال و پر آمدم
به شوق تو اما، به سر آمدم
-
مصیبت نامه
ای سربلندی پیمبرها سر تو
تابیده مثل ماه بر دنیا، سر تو
رفتم تمام شهرها را با سر تو
دیدی رسیدم آخرش بالا سر تو
-
بر پای سفرۀ تو نشستیم یا حسن
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات، سر انداخته گدا
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
زندگانی تو ترکیب هزاران داغ است
پر پرواز گشودی و مهیا شدهای
زهر افتاده به جانت که چنین تا شدهای؟
زندگانی تو ترکیب هزاران داغ است
آنچه اجداد تو گشتند، تو یکجا شدهای
کمرت خم شده و تاب و توانت رفته
با همین دستِ به دیوار، چو زهرا شدهای
سالها مثل علی خانه نشینت کردند
خوب همدرد غم و غربت مولا شدهای
جگرت مثل حسن سوخته صدپاره شده
آه! با آتش این زهر مداوا شدهای
چه شده با تو که دائم به خودت میپیچی؟
لحظۀ آخر خود مثل معما شدهای
هی زمین خوردی و کل بدنت خاکی شد
مثل از اسب زمین خوردن آقا شدهای
هرچه آمد به سرت تیر به قلبت که نخورد
سنگ باران وسط هلهله آیا شدهای؟
راستی پیرهنت را ز تنت دزدیدند
راستی از اثر تیغ مجزا شدهای؟
بی هوا نیزه فرو بین دهانت کردند؟
زیر و رو در ته گودال تو با پا شدهای؟
زخم شلاق نشسته به تن دختر تو؟
چقدر خون جگر از زخم زبانها شدهای؟
راستی در وسط طشت سرت را بردند؟
به سوی خواهر خود گرم تماشا شدهای؟