- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۴۷۷۹
- شماره مطلب: ۹۲۱۲
-
چاپ
گرفتهاند ز عباس درس مردی را
گرفت شانه به دست و کشید بر سرشان
گلاب زد به سر گیسوی معطرشان
لباس رزم، ولی نه کفن به تن پوشاند
حنا کشید به دستان شیرپرورشان
چقدر خوش قد و بالا، چقدر حیدریاند
قسم به شیر حلالی که داد مادرشان
گرفتهاند ز عباس درس مردی را
نداشت تاب تحمل، کسی برابرشان
تمام دار و نداری که دارد اینانند
رسید لحظۀ تلخ وداع آخرشان
نبود آب که ریزد به پشتشان اما
دو بوسهای زد و قرآن گرفت بر سرشان
حضور پیر خرابات یادتان نرود
قسم به مادر سادات یادتان نرود
***
نشستهام که بگریم دو یاس پرپر را
چنان، چگونه، چه گویم جواب خواهر را؟
چگونه این دو بدن را به شانهام گیرم
دو پر شکسته، دو زخمیترین، دو بی سر را
به شانههای خمیده نمیتوانم برد
به خاک میکشم و میبرم دو اکبر را
به رنگ خون شدم از بس کشیدم از تنشان
چقدر نیزه شکسته، چقدر خنجر را
شکستن پر و بال کبوتران دیدم
ندیدهام غم پر کندن کبوتر را
شکسته است غرورم برابر زینب
خدا کند که بگیرند چشم مادر را
خدا کند که نمیرد اگر به نی بیند
سر دو کودک خود با سر برادر را
خدا کند که پس از ما کسی نسوزاند
نخی ز چادر او یا نخی ز معجر را
به نیزهای که نظر میکنید بر سر او
دعا کنید نیافتید در برابر او
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
گرفتهاند ز عباس درس مردی را
گرفت شانه به دست و کشید بر سرشان
گلاب زد به سر گیسوی معطرشان
لباس رزم، ولی نه کفن به تن پوشاند
حنا کشید به دستان شیرپرورشان
چقدر خوش قد و بالا، چقدر حیدریاند
قسم به شیر حلالی که داد مادرشان
گرفتهاند ز عباس درس مردی را
نداشت تاب تحمل، کسی برابرشان
تمام دار و نداری که دارد اینانند
رسید لحظۀ تلخ وداع آخرشان
نبود آب که ریزد به پشتشان اما
دو بوسهای زد و قرآن گرفت بر سرشان
حضور پیر خرابات یادتان نرود
قسم به مادر سادات یادتان نرود
***
نشستهام که بگریم دو یاس پرپر را
چنان، چگونه، چه گویم جواب خواهر را؟
چگونه این دو بدن را به شانهام گیرم
دو پر شکسته، دو زخمیترین، دو بی سر را
به شانههای خمیده نمیتوانم برد
به خاک میکشم و میبرم دو اکبر را
به رنگ خون شدم از بس کشیدم از تنشان
چقدر نیزه شکسته، چقدر خنجر را
شکستن پر و بال کبوتران دیدم
ندیدهام غم پر کندن کبوتر را
شکسته است غرورم برابر زینب
خدا کند که بگیرند چشم مادر را
خدا کند که نمیرد اگر به نی بیند
سر دو کودک خود با سر برادر را
خدا کند که پس از ما کسی نسوزاند
نخی ز چادر او یا نخی ز معجر را
به نیزهای که نظر میکنید بر سر او
دعا کنید نیافتید در برابر او