مشخصات شعر

گنج در کنج خرابه است

پدرم شانه بزن، شانه بزن موی مرا

باز کن، باز ببند باز تو گیسوی مرا

 

باز کن چشم که یکبار دگر باز کنی

گرۀ کور شده بین دو ابروی مرا

 

چشم! بعد تو پدر دیر نمی‌خوابم اگر

با عبایت بکشی وقت سحر روی مرا

 

نگران من و من هم نگران لب تو

گله این است: نبوسی تو اگر روی مرا

 

مثل آن غنچه که از ظلم خزان پرپر شد

برده تا شام، سحر باد فغان بوی مرا

 

گنج در کنج خرابه است، در این شکی نیست

زده چوگان شهادت به هدف گوی مرا

 

بنشین عمه کنارم، گذر عمر ببین

که رسانده لب دریای پدر جوی مرا

 

گنج در کنج خرابه است

پدرم شانه بزن، شانه بزن موی مرا

باز کن، باز ببند باز تو گیسوی مرا

 

باز کن چشم که یکبار دگر باز کنی

گرۀ کور شده بین دو ابروی مرا

 

چشم! بعد تو پدر دیر نمی‌خوابم اگر

با عبایت بکشی وقت سحر روی مرا

 

نگران من و من هم نگران لب تو

گله این است: نبوسی تو اگر روی مرا

 

مثل آن غنچه که از ظلم خزان پرپر شد

برده تا شام، سحر باد فغان بوی مرا

 

گنج در کنج خرابه است، در این شکی نیست

زده چوگان شهادت به هدف گوی مرا

 

بنشین عمه کنارم، گذر عمر ببین

که رسانده لب دریای پدر جوی مرا

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×