- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
- بازدید: ۹۵۲
- شماره مطلب: ۹۱۵۹
-
چاپ
جز یاحسین، نالۀ دیگر نداشتی
سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتی
تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی
خواهر نداشتی که اگر بود، میشکست
وقتی که بال میزدی و پر نداشتی
از طوس آمدند بگریند در غمت
یاری به غیر چند کبوتر نداشتی
وقتی که زهر بر جگرت چنگ میکشید
جز یاحسین، نالۀ دیگر نداشتی
ختمی گرفتهاند برایت کنیزکان
لبخند میزدند و تو باور نداشتی
تو تشنهکام و آب زمین ریخت قاتلت
چشمت به آب بود و از آن بر نداشتی
کف میزدند دور و برت تا که جان دهی
کف میزدند و تاب به پیکر نداشتی
کف میزدند، ولیکن به روی دست
دست ز تن جدای برادر نداشتی
شکر خدا که پیرهنی بود بر تنت
یا زیر نیزهها، تن بی سر نداشتی
شکر خدا که لحظۀ از هوش رفتنت
خواهر نداشتی، غم معجر نداشتی
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
جز یاحسین، نالۀ دیگر نداشتی
سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتی
تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی
خواهر نداشتی که اگر بود، میشکست
وقتی که بال میزدی و پر نداشتی
از طوس آمدند بگریند در غمت
یاری به غیر چند کبوتر نداشتی
وقتی که زهر بر جگرت چنگ میکشید
جز یاحسین، نالۀ دیگر نداشتی
ختمی گرفتهاند برایت کنیزکان
لبخند میزدند و تو باور نداشتی
تو تشنهکام و آب زمین ریخت قاتلت
چشمت به آب بود و از آن بر نداشتی
کف میزدند دور و برت تا که جان دهی
کف میزدند و تاب به پیکر نداشتی
کف میزدند، ولیکن به روی دست
دست ز تن جدای برادر نداشتی
شکر خدا که پیرهنی بود بر تنت
یا زیر نیزهها، تن بی سر نداشتی
شکر خدا که لحظۀ از هوش رفتنت
خواهر نداشتی، غم معجر نداشتی