مشخصات شعر

مردی از خانوادۀ خورشید

خشکی‌ام رفت و وصل دریا شد

سردی‌ام رفت و فصل گرما شد

 

فارغم از خودم، خدا را شکر

آسمانی شدم، خدا را شکر

 

آمدی و دلم نجات گرفت

باز هم مرد‌ه‌ای حیات گرفت

 

ای حیات مجدد دنیا

دومین یا محمد دنیا

 

«یا من ارجوی» آستان لبم

پنجمین رکعت نماز شبم

 

ای که تنها خدا شناخت تو را

مثل بیت الحرام ساخت تو را

 

قافیه‌‌های بیت ما تنگ است

در مقامت کمیت هم لنگ است

 

ای نسیم پر از بهارِ حسین

حسنی زادۀ تبار حسین

 

قبلۀ مردم مدینه تویی

حسن دوم مدینه تویی

 

ای ظهور پیمبر اکرم

حاصل وصلت دعا و کرم

 

مادرت دختر کریم خدا

پدرت حضرت کلیم خدا

 

وسط هفته‌ها برای منی

التماس سه‌شنبه‌‌های منی

 

سر شب فکر نور تو بودم

فکر شب‌‌های طور تو بودم

 

خواب سجادۀ تو را دیدم

صبح دیدم کنار خورشیدم

 

ای نماز پر از قنوت حسن

حاصل چلۀ سکوت حسن

 

تو تولای دفترم هستی

قسم نون والقلم هستی

 

تکیه بر بال جبرئیل زدی

مزرعه داشتی و بیل زدی

 

بهترین میوۀ تو‌ ایمان بود

گندم کال تو پر از نان بود

 

بی تو این حوزه‌ها کمال نداشت

میو‌ه‌ای غیر سیب کال نداشت

 

وقت آن است اجتهاد کنی

بی سواد مرا سواد کنی

 

وقت آن است منبری بزنی

حرف یک حرف بهتری بزنی

 

علم را باز هم شکاف دهی

در کلاست مرا طواف دهی

 

اگر علم تو را حساب کنند

زندگی تو را کتاب کنند

 

علم و اخلاق می‌‌شود با هم

آدمی می‌‌کند بنی آدم

 

پر جبریل زیر پای تو بود

گردن آویز بچه‌‌های تو بود

 

میوۀ بهتر از رطب، سیب است

باعث التیام تب، سیب است

 

فاطمه سیب جنت الاعلاست

پس شفای تب تو یا زهراست

 

چه کسی گفته بی مزاری تو؟

یا چراغ حرم نداری تو؟

 

قبر تو بارگاه توحید است

شمع بالاسر تو خورشید است

 

چه کسی گفته سایبانت نیست؟

صحن در صحن، آسمانت نیست؟

 

عرش که آسمان نمی‌خواهد

نور که سایبان نمی‌خواهد

 

تو خودت سایبان دنیایی

بهترین آسمان دنیایی

 

مردی از خانوادۀ خورشید

امتداد غم امام شهید

 

انعکاس صدای عاشوراست

روضه‌‌های غروب مناست

 

مرد سجاده، مرد نافله‌ها

مرد شب زنده دار قافله‌ها

 

مردی از جنس آیۀ تطهیر

خستگی‌‌های بردن زنجیر

 

هم سفر با ستارۀ غم‌هاست

«کربلا زاده» محرّم‌هاست

 

هم نژاد امام بی کفنان

دومین مرد کاروان زنان

 

راه طی کردۀ بیابا‌ن‌ها

قدم زخمی مغیلان‌ها

 

یاد خون طپندۀ گودال

خنده‌‌های زنندۀ گودال

 

زخم بال و پر کبوترها

پا به پای اسارت سرها

 

بغض غمگین عصر عاشورا

گریۀ پشت پای معجرها

 

غیرت دست بستۀ محمل

شاهد التماس دخترها

 

کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا

هم رکاب صدای حنجرها

 

برگ سبزی است با نشانۀ سرخ

کودک زیر تازیانۀ سرخ

 

طفل رفته، خمیده برگشته

باغ گل رفته چیده برگشته

 

آفتاب کمی غروب شده است

گل یاس بنفشه کوب شده است

 

آشنای صدای سلسله‌هاست

سوزش ناگهان آبله‌هاست

 

او که آیینۀ محرم بود

گریه‌‌هایش به رنگ ماتم بود

 

از ستاره‌ گرفته تا شبنم

از بنفشه گرفته تا مریم

 

همه محو صدای او هستند

پای مرثیه‌‌های او هستند

 

مردی از خانوادۀ خورشید

خشکی‌ام رفت و وصل دریا شد

سردی‌ام رفت و فصل گرما شد

 

فارغم از خودم، خدا را شکر

آسمانی شدم، خدا را شکر

 

آمدی و دلم نجات گرفت

باز هم مرد‌ه‌ای حیات گرفت

 

ای حیات مجدد دنیا

دومین یا محمد دنیا

 

«یا من ارجوی» آستان لبم

پنجمین رکعت نماز شبم

 

ای که تنها خدا شناخت تو را

مثل بیت الحرام ساخت تو را

 

قافیه‌‌های بیت ما تنگ است

در مقامت کمیت هم لنگ است

 

ای نسیم پر از بهارِ حسین

حسنی زادۀ تبار حسین

 

قبلۀ مردم مدینه تویی

حسن دوم مدینه تویی

 

ای ظهور پیمبر اکرم

حاصل وصلت دعا و کرم

 

مادرت دختر کریم خدا

پدرت حضرت کلیم خدا

 

وسط هفته‌ها برای منی

التماس سه‌شنبه‌‌های منی

 

سر شب فکر نور تو بودم

فکر شب‌‌های طور تو بودم

 

خواب سجادۀ تو را دیدم

صبح دیدم کنار خورشیدم

 

ای نماز پر از قنوت حسن

حاصل چلۀ سکوت حسن

 

تو تولای دفترم هستی

قسم نون والقلم هستی

 

تکیه بر بال جبرئیل زدی

مزرعه داشتی و بیل زدی

 

بهترین میوۀ تو‌ ایمان بود

گندم کال تو پر از نان بود

 

بی تو این حوزه‌ها کمال نداشت

میو‌ه‌ای غیر سیب کال نداشت

 

وقت آن است اجتهاد کنی

بی سواد مرا سواد کنی

 

وقت آن است منبری بزنی

حرف یک حرف بهتری بزنی

 

علم را باز هم شکاف دهی

در کلاست مرا طواف دهی

 

اگر علم تو را حساب کنند

زندگی تو را کتاب کنند

 

علم و اخلاق می‌‌شود با هم

آدمی می‌‌کند بنی آدم

 

پر جبریل زیر پای تو بود

گردن آویز بچه‌‌های تو بود

 

میوۀ بهتر از رطب، سیب است

باعث التیام تب، سیب است

 

فاطمه سیب جنت الاعلاست

پس شفای تب تو یا زهراست

 

چه کسی گفته بی مزاری تو؟

یا چراغ حرم نداری تو؟

 

قبر تو بارگاه توحید است

شمع بالاسر تو خورشید است

 

چه کسی گفته سایبانت نیست؟

صحن در صحن، آسمانت نیست؟

 

عرش که آسمان نمی‌خواهد

نور که سایبان نمی‌خواهد

 

تو خودت سایبان دنیایی

بهترین آسمان دنیایی

 

مردی از خانوادۀ خورشید

امتداد غم امام شهید

 

انعکاس صدای عاشوراست

روضه‌‌های غروب مناست

 

مرد سجاده، مرد نافله‌ها

مرد شب زنده دار قافله‌ها

 

مردی از جنس آیۀ تطهیر

خستگی‌‌های بردن زنجیر

 

هم سفر با ستارۀ غم‌هاست

«کربلا زاده» محرّم‌هاست

 

هم نژاد امام بی کفنان

دومین مرد کاروان زنان

 

راه طی کردۀ بیابا‌ن‌ها

قدم زخمی مغیلان‌ها

 

یاد خون طپندۀ گودال

خنده‌‌های زنندۀ گودال

 

زخم بال و پر کبوترها

پا به پای اسارت سرها

 

بغض غمگین عصر عاشورا

گریۀ پشت پای معجرها

 

غیرت دست بستۀ محمل

شاهد التماس دخترها

 

کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا

هم رکاب صدای حنجرها

 

برگ سبزی است با نشانۀ سرخ

کودک زیر تازیانۀ سرخ

 

طفل رفته، خمیده برگشته

باغ گل رفته چیده برگشته

 

آفتاب کمی غروب شده است

گل یاس بنفشه کوب شده است

 

آشنای صدای سلسله‌هاست

سوزش ناگهان آبله‌هاست

 

او که آیینۀ محرم بود

گریه‌‌هایش به رنگ ماتم بود

 

از ستاره‌ گرفته تا شبنم

از بنفشه گرفته تا مریم

 

همه محو صدای او هستند

پای مرثیه‌‌های او هستند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×