- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
- بازدید: ۱۸۹۴
- شماره مطلب: ۹۱۳۶
-
چاپ
تعبیر خواب
بی مهریاش کاشانه را دلگیر کرده
غم را میان سینهام تکثیر کرده
غربت میان شهر، جای خود بماند
غربت در این خانه دلم را پیر کرده
خیلی برای قتل من زحمت کشیده
خیلی برای کشتنم تدبیر کرده
با تیغ نه، اما به من زهری که داده
کار هزاران ضربۀ شمشیر کرده
مثل امام مجتبی چیزی نگفتم
پاره جگر این زهر را تفسیر کرده
سر روی پای خواهری باشد چه خوب است
خواهر ندارم تا بگویم دیر کرده
من آبرو دارم، در این خانه نرقصید
این سوت و کل خیلی مرا تحقیر کرده
فریاد من شد العطش، با خندههایش
فریاد من را سخت بی تأثیر کرده
حرف از عطش شد، یاد جدم میکنم باز
داغش دل و جان مرا تسخیر کرده
بستند، تنها آب را بر روی جدم
آبی که گرگ تشنه را هم سیر کرده
یاد وداع عمهام از قتلگاهش
این لحظهها فکر مرا درگیر کرده
زینب مدینه، خواب هجران دیده و شمر
در کربلا این خواب را تعبیر کرده
عمه برادر را اگر نشناخت، حق داشت
وقتی که هر عضو تنش تغییر کرده
بیرون کشید از پیکرش صد تیر و مانده
سر نیزهای که در گلویش گیر کرده
-
مور و سلیمان
وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
-
زینت دوش تو حسین و حسن
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقار برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد، که هر دو زیبنده است
-
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
-
کرب و بلاییام کن
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
تعبیر خواب
بی مهریاش کاشانه را دلگیر کرده
غم را میان سینهام تکثیر کرده
غربت میان شهر، جای خود بماند
غربت در این خانه دلم را پیر کرده
خیلی برای قتل من زحمت کشیده
خیلی برای کشتنم تدبیر کرده
با تیغ نه، اما به من زهری که داده
کار هزاران ضربۀ شمشیر کرده
مثل امام مجتبی چیزی نگفتم
پاره جگر این زهر را تفسیر کرده
سر روی پای خواهری باشد چه خوب است
خواهر ندارم تا بگویم دیر کرده
من آبرو دارم، در این خانه نرقصید
این سوت و کل خیلی مرا تحقیر کرده
فریاد من شد العطش، با خندههایش
فریاد من را سخت بی تأثیر کرده
حرف از عطش شد، یاد جدم میکنم باز
داغش دل و جان مرا تسخیر کرده
بستند، تنها آب را بر روی جدم
آبی که گرگ تشنه را هم سیر کرده
یاد وداع عمهام از قتلگاهش
این لحظهها فکر مرا درگیر کرده
زینب مدینه، خواب هجران دیده و شمر
در کربلا این خواب را تعبیر کرده
عمه برادر را اگر نشناخت، حق داشت
وقتی که هر عضو تنش تغییر کرده
بیرون کشید از پیکرش صد تیر و مانده
سر نیزهای که در گلویش گیر کرده