- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
- بازدید: ۳۶۶۵
- شماره مطلب: ۹۰۸۷
-
چاپ
شمشیر چوبی
با دستای زخمی و تاول زده
خودم مشک سوراخ رو برداشتم
رقیه تو گوشاش گوشواره بود
یه شمشیر چوبی اگه داشتم...
چقدر سعی کردم که بابابزرگ
سرش از جلو عمهمون نگذره
توی آتیش خیمهها سوختم
که دودش تو چشم رقیه نره
همینا که نامه نوشتن بیا
همینا که از معرفت دم زدن
عمو کاش بودی و میدیدی که
چقد سیلیاشونو محکم زدن
یه چیزایی دیدم توی کربلا
که حرفام همش نقطه چین میخوره
مث روضه خونا کنایه بگم
که مردم یه روزی زمین میخوره
بمونه که ما بچۀ فاطمه
بمونه که ما زادۀ حیدریم
ما مهمون که بودیم، چرا توی شام
شراب و لب و خیزران، بگذریم
شمشیر چوبی
با دستای زخمی و تاول زده
خودم مشک سوراخ رو برداشتم
رقیه تو گوشاش گوشواره بود
یه شمشیر چوبی اگه داشتم...
چقدر سعی کردم که بابابزرگ
سرش از جلو عمهمون نگذره
توی آتیش خیمهها سوختم
که دودش تو چشم رقیه نره
همینا که نامه نوشتن بیا
همینا که از معرفت دم زدن
عمو کاش بودی و میدیدی که
چقد سیلیاشونو محکم زدن
یه چیزایی دیدم توی کربلا
که حرفام همش نقطه چین میخوره
مث روضه خونا کنایه بگم
که مردم یه روزی زمین میخوره
بمونه که ما بچۀ فاطمه
بمونه که ما زادۀ حیدریم
ما مهمون که بودیم، چرا توی شام
شراب و لب و خیزران، بگذریم