- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
- بازدید: ۶۴۳۵
- شماره مطلب: ۹۰۵۰
-
چاپ
ای غزل خوان چشم تو حافظ
دل سپردم به مهر مهرویی
گرچه آلودهای خرابم من
عرش اعلی اگر شود جایم
خاک راه ابوترابم من
من خرابم شراب میخواهم
تشنۀ بادۀ ابوالحسنم
می نخورده جدا شدم از خود
وای اگر که پیالهای بزنم
دل آواره کرده بیتوته
گوشهای از حریم شیر خدا
تا خدا میبرد مرا امشب
یک نگاه رحیم شیر خدا
هاتفی بیخ گوش من میگفت:
که نجف مرکز بهشت خداست
همۀ چرخ و نه فلک با یک
چرخش چشم مرتضی بر پاست
چه کسی میرسد به فریادم
در سرم پر شده هوای نجف
این کنت؟ حبیبنا الغوث
صاحب قبّۀ طلای نجف
باز بر مصطفی سفیر آمد
ای سفیر خدا دلت آرام!
امر شد «یا نبینّا بلّغ»
تا رسانی وظیفه را انجام
جبرئیل امین غریق نوا
مژده مژده بده رسول اله
روی منبر بگو خدا گفته
شیر یزدان شده ولی الله
دست حیدر به دست پیغمبر
دست هر دو میان دست خدا
و «یدالله فوق ایدیهم»
جلوه کرده به عینه دراینجا
حاجیان گرد کعبه و دلبر
پا نهاده میان جمعیت
با دلی مطمئن در آنجا داد
مرتضی را نشان جمعیت
با صدای بلند میفرمود
این بود امر حی دادارم
که علی میشود به او مولا
هر که را من ولی و دلدارم
بر لبش خندهای رسید و خواند
این دعا را که «وال من والاه»
اشکی آمد ز گوشۀ چشمش
کرد نفرین که «عاد من عاداه»
بحث حب علی و اولادش
مطلب منبر پیمبر بود
نفر اولی که عاشق شد
فاطمه دختر پیمبر بود
فاطمه کوثر رسول خدا
اولین شیعۀ نگاه علی
جز خداوند عالی اعلی
همه در سایۀ پناه علی
حضرت عشق! حضرت مولا
سر نهادن به پای تو عشق است
نیش تو نوش و درد تو درمان
هم جفا هم وفای تو عشق است
من از پا فتاده را امشب
دست بالا ببر، دعایی کن
خستهام از همه، ز خود بیزار
ای خدایی مرا خدایی کن
بسمل زیر پای تو دل من
با نگاهی بکش خلاصم کن
چشم تو چشمۀ عطای خدا
نظری سوی التماسم کن
یا امیری و صاحب امری
کی نگه میکنی به احوالم
سیدی یا محول الاحوال
فاطمی کن تمام اعمالم
تو مراد تبارک اللّهی
احسن الخالقین برای تو بود
خاتم الانبیا محمد هم
یکسره غرق در ولای تو بود
طالب دیدن رخت هستم
کعبۀ فاطمه ابوالزینب
«اهل لاهوت واله لحنت»
چون شوی غرق نغمۀ یارب
پسرت یا علی، ابوالفضل است
دخترت مادر مصیبتها
یاور بی کسان! گل توچه کرد؟
در دل لشگر مصیبتها
ای نگاه تو جاری رحمت
مهرخود را به دل نما نازل
ای تجلّی واقعی خدا
دمی از جلوهات ابوفاضل
من غلام توأم ابوالسادات
نوکر بی نوای فرزندت
همۀ زندگی من! بنگر
زندهام در هوای فرزندت
ای تمام امید ختم رسل
کاشف الکرب مصطفی حیدر
همه جا فاطمه صدا میزد
انت مولای مرتضی حیدر
خستۀ جستجوی تو آدم
بندۀ مبتلای تو ادریس
گر کند بر مقام تو اقرار
میشود عاقبت به خیر ابلیس!
روی موج بلند دریاها
نام تو بادبان کشتی نوح
شب قدر تمامی اعصار!
و تنزّل، الیک حضرت روح
طالب تو مقام ابراهیم
در طواف تو هجر اسماعیل
تشنۀ دیدن رخت زمزم
محرم خانۀ تو جبراییل
حافظ جان موسی عمران!
تو مناجات یاد او دادی
به خدا که به انبیاء عظام
با ولای خود آبرو دادی!
ای نوای خلیل درآتش!
وی دعای مسیح، وقت شفا!
درکنار مزار تو بودن
شأن تنزیل جنت الااعلی
مست چشمان تو دل یوسف
دیده گریان هجر تو یعقوب
متوسل به نام تو موسی
مات و حیران صبر تو ایوب
در فراق تو حضرت داود
پاره کرده سحر گریبانها
ای گدای نگین حلقۀ تو
در نماز شبت سلیمانها
سر نهاده به پای تو الیاس
خضر بوسه زند به دست تو
یونس از یاد تو مدد میجست
کهفیان بیقرار و مست تو
زکریا میان محراب
طاق ابروی تو دعا میکرد
لحظۀ سر بریدنش یحیی
پیش پایت خدا خدا میکرد
برده مهر تو هوش سلمان را
عاشق واقعی تو عمّار
مالک قلب مالک اشتر
سر به دار تو میثم تمّار
ای مقید به شرع تو مقداد
کشتۀ بی کسی تو بوذر
شیعۀ تو علی همینانند
من کجا خاک خانۀ قنبر!
ای غزل خوان چشم تو حافظ
در به در بهر دیدنت سعدی
مولوی خودکشی کند ز غمت!
قنبرت میزند صدا بعدی!
خواهم ازحق دمی تماشایت
ای که گفتی«و من یمت یرنی»
العجل یا اجل که منتظرم
میزنم نعره «سیدی ارنی»
-
تشنۀ دیدار
دست ما نیست اگر دست به دامان توییم
فاطمه خواسته که بی سر و سامان توییم
تا ببینیم کمی از وجنات نبوی
تشنۀ دیدن رخسار درخشان توییم
-
هم صدای حسین در عرفات
ای دعای حسین در عرفات
هم صدای حسین در عرفات
لابه لای دعا تو را میخواند
آشنای حسین! در عرفات
-
روح مناجات
ای امیر عرفه! دست من و دامانت
جان به قربان تو و گردش آن چشمانت
ای امیر عرفه! ذکر لبت را قربان
حال پر سوز و غم نیمه شبت را قربان
ای غزل خوان چشم تو حافظ
دل سپردم به مهر مهرویی
گرچه آلودهای خرابم من
عرش اعلی اگر شود جایم
خاک راه ابوترابم من
من خرابم شراب میخواهم
تشنۀ بادۀ ابوالحسنم
می نخورده جدا شدم از خود
وای اگر که پیالهای بزنم
دل آواره کرده بیتوته
گوشهای از حریم شیر خدا
تا خدا میبرد مرا امشب
یک نگاه رحیم شیر خدا
هاتفی بیخ گوش من میگفت:
که نجف مرکز بهشت خداست
همۀ چرخ و نه فلک با یک
چرخش چشم مرتضی بر پاست
چه کسی میرسد به فریادم
در سرم پر شده هوای نجف
این کنت؟ حبیبنا الغوث
صاحب قبّۀ طلای نجف
باز بر مصطفی سفیر آمد
ای سفیر خدا دلت آرام!
امر شد «یا نبینّا بلّغ»
تا رسانی وظیفه را انجام
جبرئیل امین غریق نوا
مژده مژده بده رسول اله
روی منبر بگو خدا گفته
شیر یزدان شده ولی الله
دست حیدر به دست پیغمبر
دست هر دو میان دست خدا
و «یدالله فوق ایدیهم»
جلوه کرده به عینه دراینجا
حاجیان گرد کعبه و دلبر
پا نهاده میان جمعیت
با دلی مطمئن در آنجا داد
مرتضی را نشان جمعیت
با صدای بلند میفرمود
این بود امر حی دادارم
که علی میشود به او مولا
هر که را من ولی و دلدارم
بر لبش خندهای رسید و خواند
این دعا را که «وال من والاه»
اشکی آمد ز گوشۀ چشمش
کرد نفرین که «عاد من عاداه»
بحث حب علی و اولادش
مطلب منبر پیمبر بود
نفر اولی که عاشق شد
فاطمه دختر پیمبر بود
فاطمه کوثر رسول خدا
اولین شیعۀ نگاه علی
جز خداوند عالی اعلی
همه در سایۀ پناه علی
حضرت عشق! حضرت مولا
سر نهادن به پای تو عشق است
نیش تو نوش و درد تو درمان
هم جفا هم وفای تو عشق است
من از پا فتاده را امشب
دست بالا ببر، دعایی کن
خستهام از همه، ز خود بیزار
ای خدایی مرا خدایی کن
بسمل زیر پای تو دل من
با نگاهی بکش خلاصم کن
چشم تو چشمۀ عطای خدا
نظری سوی التماسم کن
یا امیری و صاحب امری
کی نگه میکنی به احوالم
سیدی یا محول الاحوال
فاطمی کن تمام اعمالم
تو مراد تبارک اللّهی
احسن الخالقین برای تو بود
خاتم الانبیا محمد هم
یکسره غرق در ولای تو بود
طالب دیدن رخت هستم
کعبۀ فاطمه ابوالزینب
«اهل لاهوت واله لحنت»
چون شوی غرق نغمۀ یارب
پسرت یا علی، ابوالفضل است
دخترت مادر مصیبتها
یاور بی کسان! گل توچه کرد؟
در دل لشگر مصیبتها
ای نگاه تو جاری رحمت
مهرخود را به دل نما نازل
ای تجلّی واقعی خدا
دمی از جلوهات ابوفاضل
من غلام توأم ابوالسادات
نوکر بی نوای فرزندت
همۀ زندگی من! بنگر
زندهام در هوای فرزندت
ای تمام امید ختم رسل
کاشف الکرب مصطفی حیدر
همه جا فاطمه صدا میزد
انت مولای مرتضی حیدر
خستۀ جستجوی تو آدم
بندۀ مبتلای تو ادریس
گر کند بر مقام تو اقرار
میشود عاقبت به خیر ابلیس!
روی موج بلند دریاها
نام تو بادبان کشتی نوح
شب قدر تمامی اعصار!
و تنزّل، الیک حضرت روح
طالب تو مقام ابراهیم
در طواف تو هجر اسماعیل
تشنۀ دیدن رخت زمزم
محرم خانۀ تو جبراییل
حافظ جان موسی عمران!
تو مناجات یاد او دادی
به خدا که به انبیاء عظام
با ولای خود آبرو دادی!
ای نوای خلیل درآتش!
وی دعای مسیح، وقت شفا!
درکنار مزار تو بودن
شأن تنزیل جنت الااعلی
مست چشمان تو دل یوسف
دیده گریان هجر تو یعقوب
متوسل به نام تو موسی
مات و حیران صبر تو ایوب
در فراق تو حضرت داود
پاره کرده سحر گریبانها
ای گدای نگین حلقۀ تو
در نماز شبت سلیمانها
سر نهاده به پای تو الیاس
خضر بوسه زند به دست تو
یونس از یاد تو مدد میجست
کهفیان بیقرار و مست تو
زکریا میان محراب
طاق ابروی تو دعا میکرد
لحظۀ سر بریدنش یحیی
پیش پایت خدا خدا میکرد
برده مهر تو هوش سلمان را
عاشق واقعی تو عمّار
مالک قلب مالک اشتر
سر به دار تو میثم تمّار
ای مقید به شرع تو مقداد
کشتۀ بی کسی تو بوذر
شیعۀ تو علی همینانند
من کجا خاک خانۀ قنبر!
ای غزل خوان چشم تو حافظ
در به در بهر دیدنت سعدی
مولوی خودکشی کند ز غمت!
قنبرت میزند صدا بعدی!
خواهم ازحق دمی تماشایت
ای که گفتی«و من یمت یرنی»
العجل یا اجل که منتظرم
میزنم نعره «سیدی ارنی»