- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۲۶
- بازدید: ۲۰۷۹
- شماره مطلب: ۹۰۴
-
چاپ
از آبها آبرو برد
خورشید آن روز، آن جا، در آن شب ستان چه میکرد؟
آیینه در آن هیاهو در آن بیابان چه میکرد؟
آتش که شیطان محض است در خیمهها چنگ انداخت
با دامنی شعلهور آه، بانوی باران چه میکرد؟
از آبها آبرو برد، دستی که از اسب افتاد
بارانی از تیر و شمشیر با مشک و دندان چه میکرد
وقتی گلوها بریده است، سرهای بر نیزه گفتند
ما کشتۀ نهروانیم، بر نیزه قرآن چه میکرد؟
قرآن بخوانید ای قوم، اما بدانید ای قوم
وقتی علی روی زین بود با تیغ برّان چه میکرد؟
دمّام ها دم گرفتند، خون تو را کم گرفتند
از یادشان رفت انگار خون شهیدان چه میکرد
بودیم و کاری نکردیم، جز سوگواری نکردیم
هیهات با شیعیانت، این نوحهخوانان چه کردند؟
-
غزل آتش
خونی چکید و حنجرۀ خاک جان گرفت
بغضی شکست و دامن هفتآسمان گرفت
آبی که دستبوس عطش بود، شعله زد
آتش، سراغ خیمۀ رنگینکمان گرفت
-
پیشامد زیبا
گرچه روزی تلختر از روز عاشورا نبود
آنچه ما دیدیم جز پیشامدی زیبا نبود
عشق میفرمود: «باید رفت»، میرفتند و هیچ
بیمشان از تیرهای تلخ و بیپروا نبود
از آبها آبرو برد
خورشید آن روز، آن جا، در آن شب ستان چه میکرد؟
آیینه در آن هیاهو در آن بیابان چه میکرد؟
آتش که شیطان محض است در خیمهها چنگ انداخت
با دامنی شعلهور آه، بانوی باران چه میکرد؟
از آبها آبرو برد، دستی که از اسب افتاد
بارانی از تیر و شمشیر با مشک و دندان چه میکرد
وقتی گلوها بریده است، سرهای بر نیزه گفتند
ما کشتۀ نهروانیم، بر نیزه قرآن چه میکرد؟
قرآن بخوانید ای قوم، اما بدانید ای قوم
وقتی علی روی زین بود با تیغ برّان چه میکرد؟
دمّام ها دم گرفتند، خون تو را کم گرفتند
از یادشان رفت انگار خون شهیدان چه میکرد
بودیم و کاری نکردیم، جز سوگواری نکردیم
هیهات با شیعیانت، این نوحهخوانان چه کردند؟