- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
- بازدید: ۱۳۴۱
- شماره مطلب: ۹۰۰۸
-
چاپ
جانها فدای آستان عمه جانت
صالحترین عبد خدا، موسی بن جعفر
حق است هرکس هست با موسی بن جعفر
ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر
محتاجها گویند یا موسی بن جعفر
در پای جودش اغنیا محتاج هستند
قربانیش در ماه حج، حجاج هستند
مستیم، مست بادۀ باب الحوائج
هستیم ما دلدادۀ باب الحوائج
قربان خانوادۀ باب الحوائج
آقاست، آقازاده باب الحوائج
با بچههایش صاحب سرمایه هستیم
با مشهد و شیراز و قم همسایه هستیم
بال ملائک هست فرش زیر پایش
ایزد مسخّر کرده هستی را برایش
هستند در ایران ما فرزندهایش
معصومهاش آمد به دنبال رضایش
انوار او تقسیم شد بر مشهد و قم
او را زیارت میکنم در مشهد و قم
او آیت عظمای آیات خدا بود
شب تا سحر گرم مناجات خدا بود
مات رخش شد عرش، او مات خدا بود
واضحترین تصویر از ذات خدا بود
او جلوۀ رب بود، اما بندگی کرد
انسان کامل بود و ساده زندگی کرد
«والکاظمین الغیض»، صبرش حد ندارد
خوب است و در بین صفاتش بد ندارد
در مؤمنینش یک نفر مرتد ندارد
در صحبتش با خادمان «باید» ندارد
خاری رود در پای فرزند عزیزش
اخمی نخواهد کرد بر روی کنیزش
تا بوده این بوده است «آقا تو، گدا من»
مدح تو را گفتن کجا، آقا کجا من؟
تو جان بخواه و مابقی کار با من
بدکاره آمد محضرت، شد پاک دامن
با دیدنت ذکر خدا ورد لبش شد
از تو سرودن کار هر روز و شبش شد
تو آمدی از عرش بر دامان مادر
دست تو را دادند بر دستان مادر
مثل طلای خالص است ایمان مادر
جان امام کاظم است و جان مادر
وقت ولادت مادرت تکبیر میگفت
این عالمه بهر زنان تفسیر میگفت
در عشق حق عاشقترین عاشق تو هستی
مجرای فیض عالمی، رازق تو هستی
هرچند مخلوقی، ولی خالق تو هستی
تنها وصی حضرت صادق تو هستی
علم لدنّی پدر در سینه توست
جود و کرامت عادت دیرینه توست
تا پای جانت پای قرآن ایستادی
در فتنهها،ای کوه ایمان ایستادی
رودرروی بدعتگذاران ایستادی
با رنج و زحمت کنج زندان ایستادی
تا یازده رکعت نماز شب بخوانی
در کنج زندان روضۀ زینب بخوانی
جانها فدای آستان عمه جانت
دارد میآید کاروان عمه جانت
ای کاش بودم در زمان عمه جانت
تا میشدم قربان جان عمه جانت
تا روضه گودالها چیزی نمانده
تا غارت خلخالها چیزی نمانده
-
ساقی من، شکسته سبوی مرا ببوس
کنج خرابه، سوخته موی مرا ببوس
تو محرمانه سرّ مگوی مرا ببوس
مثل لب تو خورده ترک دور چشم من
ساقی من، شکسته سبوی مرا ببوس
-
تربتی از کربلای تو برای من بس است
شمع هستم در عزای تو، برای من بس است
اشک میریزم برای تو، برای من بس است
من به هر چیزی که دادی و ندادی راضیام
تا ابد هستم گدای تو، برای من بس است
-
مادر شهید
جز این دو میوۀ قلبم ثمر نداشتهام
ببخش اگر که پسر بیشتر نداشتهام
برای اینکه شبیه تو بی کفن باشند
برایشان کفن از خانه برنداشتهام
-
اینها دو بال جعفر طیار هستند
یک لحظه بی تو فکر آسایش نکردم
پنجاه سال است از تو یک خواهش نکردم
یک عمر روی حرف تو چیزی نگفتم
این بار میخواهم به پای تو بیفتم
جانها فدای آستان عمه جانت
صالحترین عبد خدا، موسی بن جعفر
حق است هرکس هست با موسی بن جعفر
ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر
محتاجها گویند یا موسی بن جعفر
در پای جودش اغنیا محتاج هستند
قربانیش در ماه حج، حجاج هستند
مستیم، مست بادۀ باب الحوائج
هستیم ما دلدادۀ باب الحوائج
قربان خانوادۀ باب الحوائج
آقاست، آقازاده باب الحوائج
با بچههایش صاحب سرمایه هستیم
با مشهد و شیراز و قم همسایه هستیم
بال ملائک هست فرش زیر پایش
ایزد مسخّر کرده هستی را برایش
هستند در ایران ما فرزندهایش
معصومهاش آمد به دنبال رضایش
انوار او تقسیم شد بر مشهد و قم
او را زیارت میکنم در مشهد و قم
او آیت عظمای آیات خدا بود
شب تا سحر گرم مناجات خدا بود
مات رخش شد عرش، او مات خدا بود
واضحترین تصویر از ذات خدا بود
او جلوۀ رب بود، اما بندگی کرد
انسان کامل بود و ساده زندگی کرد
«والکاظمین الغیض»، صبرش حد ندارد
خوب است و در بین صفاتش بد ندارد
در مؤمنینش یک نفر مرتد ندارد
در صحبتش با خادمان «باید» ندارد
خاری رود در پای فرزند عزیزش
اخمی نخواهد کرد بر روی کنیزش
تا بوده این بوده است «آقا تو، گدا من»
مدح تو را گفتن کجا، آقا کجا من؟
تو جان بخواه و مابقی کار با من
بدکاره آمد محضرت، شد پاک دامن
با دیدنت ذکر خدا ورد لبش شد
از تو سرودن کار هر روز و شبش شد
تو آمدی از عرش بر دامان مادر
دست تو را دادند بر دستان مادر
مثل طلای خالص است ایمان مادر
جان امام کاظم است و جان مادر
وقت ولادت مادرت تکبیر میگفت
این عالمه بهر زنان تفسیر میگفت
در عشق حق عاشقترین عاشق تو هستی
مجرای فیض عالمی، رازق تو هستی
هرچند مخلوقی، ولی خالق تو هستی
تنها وصی حضرت صادق تو هستی
علم لدنّی پدر در سینه توست
جود و کرامت عادت دیرینه توست
تا پای جانت پای قرآن ایستادی
در فتنهها،ای کوه ایمان ایستادی
رودرروی بدعتگذاران ایستادی
با رنج و زحمت کنج زندان ایستادی
تا یازده رکعت نماز شب بخوانی
در کنج زندان روضۀ زینب بخوانی
جانها فدای آستان عمه جانت
دارد میآید کاروان عمه جانت
ای کاش بودم در زمان عمه جانت
تا میشدم قربان جان عمه جانت
تا روضه گودالها چیزی نمانده
تا غارت خلخالها چیزی نمانده