- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۳۸۷۱
- شماره مطلب: ۸۹۰۳
-
چاپ
ورطۀ غم
دست ما گیر که در ورطۀ غم میافتیم
یاد ما باش که ما یاد تو کم میافتیم
باید اینجا بنشینیم که ما را بخرند
گریه کن، گریه وگرنه ز قلم میافتیم
لطف چشمان تر مادرمان بود اگر
که در خانۀ ارباب کرم میافتیم
ریشۀ ما همه در خاک حسینیۀ توست
دست ما نیست که در پای علم میافتیم
میزنیم آنقدر از عشق بر این سینه که باز
مثل گیسوی تو بر شانۀ هم میافتیم
تا نفس هست حسین است، حسین است، حسین
حق بده پیش تو هر نیمقدم میافتیم
مادر افتاد زمین تا که نیفتیم از پا
تا بگوییم فقط بین حرم میافتیم
تا شنیدیم که بر روی کمر دست گذاشت
در ورودی حرم با قد خم میافتیم
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
ورطۀ غم
دست ما گیر که در ورطۀ غم میافتیم
یاد ما باش که ما یاد تو کم میافتیم
باید اینجا بنشینیم که ما را بخرند
گریه کن، گریه وگرنه ز قلم میافتیم
لطف چشمان تر مادرمان بود اگر
که در خانۀ ارباب کرم میافتیم
ریشۀ ما همه در خاک حسینیۀ توست
دست ما نیست که در پای علم میافتیم
میزنیم آنقدر از عشق بر این سینه که باز
مثل گیسوی تو بر شانۀ هم میافتیم
تا نفس هست حسین است، حسین است، حسین
حق بده پیش تو هر نیمقدم میافتیم
مادر افتاد زمین تا که نیفتیم از پا
تا بگوییم فقط بین حرم میافتیم
تا شنیدیم که بر روی کمر دست گذاشت
در ورودی حرم با قد خم میافتیم
شعر بسیار زیبایی بود ممنون از آقای لطفی شاعر عزیز