مشخصات شعر

بوی عطش

باز هم کوچه و بازار، پر از غم شده است

بر سر و سینه بکوبید، محرّم شده است

 

هر طرف می‌‌نگرم بوی عطش می‌آید

غیرت آب از آنسوی عطش می‌آید

 

از محرّم چه بگویم؟ سخنم گویا نیست

از محرّم چه بخوانم؟ غزلم شیوا نیست

 

از محرّم چه بگویم؟ جگرم خون شده است

آه، انگار جهان نیز دگرگون شده است

 

من کی‌ام؟ ذرۀ ناچیز سر راه حسین

ای خوشا بوسه نشاندن به گلوگاه حسین

 

من کی‌ام؟ گرد و غبار لب درگاه حسین

من کی‌ام؟ شاعر گمنام هواخواه حسین

 

از قلم، معجزۀ تازه‌تری می‌‌خواهم

شعر سوزان شدید الاثری می‌‌خواهم

 

روضه‌خوانان! گره از عقدۀ ما باز کنید

دم بگیرید و همه مرثیه آغاز کنید

 

دم بگیرید و بگریید، شب عاشوراست

شب غربت، شب طوفان، شب مردان خداست

 

روح ما راهی بین الحرمین است، فقط

جان ما پیشکش عشق حسین است، فقط

 

قصه آغاز شد و سنگ به هق هق افتاد

آتش فاجعه در جان خلائق افتاد

 

شاهزاده علی اکبر که به میدان آمد

مثل یک سرو سرافراز خرامان آمد

 

همه مبهوت جوانمردی و رزم آوری‌اش

همه دلباختۀ  معرفت حیدری‌اش

 

عطر فردوس و نفس‌های مسیحایی داشت

خوی پیغمبری و جذبۀ لیلایی داشت

 

ناگهان، همهمه در پردۀ افلاک افتاد

پیکر پاک علی اکبر، بر خاک افتاد

 

از جگر گوشۀ لیلا چه بگویم؟ سخت است

دیگر از آن قد و بالا چه بگویم؟ سخت است

 

قاسم بن الحسن از دشت جنون می‌آمد

با لب تشنه و آغشته به خون می‌آمد

 

نوجوان بود، ولی سینۀ دریایی داشت

قامت کوچک و تدبیر صف‌آرایی داشت

 

نوجوان بود، ولی جام ولایت نوشید

عاقبت شربت شیرین شهادت نوشید

 

نوبت کودک شش ماهه، علی اصغر شد

حیف از آن غنچه که با تیر جفا، پرپر شد

 

ساقی تشنه لبان، مشک به دندان آمد

مثل یک ماه جهانتاب، رجزخوان آمد

 

کاش جاروکش آن صحن و سرایت بشوم

کاش یا حضرت عباس! فدایت بشوم

 

لحظه‌ای که علم از دوش علمدار افتاد

کوه محنت به دل قافله‌سالار افتاد

 

وای از قافله‌سالار و تن بی کفنش

وای از گودی گودال و سر بی بدنش

 

از جگرپارۀ زهرا چه بگویم؟ سخت است

از عزیز دل مولا چه بگویم؟ سخت است

 

بعد از آن، قوم نبی را به اسارت بردند

هرچه از اهل حرم بود، به غارت بردند

 

کنج تاریک خرابه، گل سرخی خفته

وای از درد یتیمی و غم ناگفته

 

بیرق افتاد، ولی زینب کبرا برخاست

با همان خطبۀ معروفش از جا برخاست

 

گرچه از داغ برادر، کمرش خم شده بود

آخرین فرصت پیکار، فراهم شده بود

 

کربلا هرچه بخواهیم، به ما خواهد داد

کربلا حاجت ما را به خدا خواهد داد

 

بوی عطش

باز هم کوچه و بازار، پر از غم شده است

بر سر و سینه بکوبید، محرّم شده است

 

هر طرف می‌‌نگرم بوی عطش می‌آید

غیرت آب از آنسوی عطش می‌آید

 

از محرّم چه بگویم؟ سخنم گویا نیست

از محرّم چه بخوانم؟ غزلم شیوا نیست

 

از محرّم چه بگویم؟ جگرم خون شده است

آه، انگار جهان نیز دگرگون شده است

 

من کی‌ام؟ ذرۀ ناچیز سر راه حسین

ای خوشا بوسه نشاندن به گلوگاه حسین

 

من کی‌ام؟ گرد و غبار لب درگاه حسین

من کی‌ام؟ شاعر گمنام هواخواه حسین

 

از قلم، معجزۀ تازه‌تری می‌‌خواهم

شعر سوزان شدید الاثری می‌‌خواهم

 

روضه‌خوانان! گره از عقدۀ ما باز کنید

دم بگیرید و همه مرثیه آغاز کنید

 

دم بگیرید و بگریید، شب عاشوراست

شب غربت، شب طوفان، شب مردان خداست

 

روح ما راهی بین الحرمین است، فقط

جان ما پیشکش عشق حسین است، فقط

 

قصه آغاز شد و سنگ به هق هق افتاد

آتش فاجعه در جان خلائق افتاد

 

شاهزاده علی اکبر که به میدان آمد

مثل یک سرو سرافراز خرامان آمد

 

همه مبهوت جوانمردی و رزم آوری‌اش

همه دلباختۀ  معرفت حیدری‌اش

 

عطر فردوس و نفس‌های مسیحایی داشت

خوی پیغمبری و جذبۀ لیلایی داشت

 

ناگهان، همهمه در پردۀ افلاک افتاد

پیکر پاک علی اکبر، بر خاک افتاد

 

از جگر گوشۀ لیلا چه بگویم؟ سخت است

دیگر از آن قد و بالا چه بگویم؟ سخت است

 

قاسم بن الحسن از دشت جنون می‌آمد

با لب تشنه و آغشته به خون می‌آمد

 

نوجوان بود، ولی سینۀ دریایی داشت

قامت کوچک و تدبیر صف‌آرایی داشت

 

نوجوان بود، ولی جام ولایت نوشید

عاقبت شربت شیرین شهادت نوشید

 

نوبت کودک شش ماهه، علی اصغر شد

حیف از آن غنچه که با تیر جفا، پرپر شد

 

ساقی تشنه لبان، مشک به دندان آمد

مثل یک ماه جهانتاب، رجزخوان آمد

 

کاش جاروکش آن صحن و سرایت بشوم

کاش یا حضرت عباس! فدایت بشوم

 

لحظه‌ای که علم از دوش علمدار افتاد

کوه محنت به دل قافله‌سالار افتاد

 

وای از قافله‌سالار و تن بی کفنش

وای از گودی گودال و سر بی بدنش

 

از جگرپارۀ زهرا چه بگویم؟ سخت است

از عزیز دل مولا چه بگویم؟ سخت است

 

بعد از آن، قوم نبی را به اسارت بردند

هرچه از اهل حرم بود، به غارت بردند

 

کنج تاریک خرابه، گل سرخی خفته

وای از درد یتیمی و غم ناگفته

 

بیرق افتاد، ولی زینب کبرا برخاست

با همان خطبۀ معروفش از جا برخاست

 

گرچه از داغ برادر، کمرش خم شده بود

آخرین فرصت پیکار، فراهم شده بود

 

کربلا هرچه بخواهیم، به ما خواهد داد

کربلا حاجت ما را به خدا خواهد داد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×