- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۳۷۶
- شماره مطلب: ۸۸۸۱
-
چاپ
عطر ردّ پا
سوختیم از هق هقت، از گریههایت سوختیم
دور از دیدار، امّا در هوایت سوختیم
باز با چشمان خود گشتیم دنبال شما
باز گم کردیم عطر ردّ پایت، سوختیم
ابن طاووس از مناجات تو در سرداب گفت
رو زدنهایت شنیدیم، از دعایت سوختیم
میچکد از دستمال گریهات خونابه تا
مادرت از هوش رفت، از هایهایت سوختیم
چشم، زخم و چهره سرخ و جامههایت خاکیند
یک دهه شرمنده از حال عزایت سوختیم
کربلا یک روز ما را قسمت خود میکند
کربلا دیدی که از طفلی به پایت سوختیم؟
دستهامان را گرفته دستهای یک یتیم
باز هم با روضههای مجتبایت سوختیم
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
عطر ردّ پا
سوختیم از هق هقت، از گریههایت سوختیم
دور از دیدار، امّا در هوایت سوختیم
باز با چشمان خود گشتیم دنبال شما
باز گم کردیم عطر ردّ پایت، سوختیم
ابن طاووس از مناجات تو در سرداب گفت
رو زدنهایت شنیدیم، از دعایت سوختیم
میچکد از دستمال گریهات خونابه تا
مادرت از هوش رفت، از هایهایت سوختیم
چشم، زخم و چهره سرخ و جامههایت خاکیند
یک دهه شرمنده از حال عزایت سوختیم
کربلا یک روز ما را قسمت خود میکند
کربلا دیدی که از طفلی به پایت سوختیم؟
دستهامان را گرفته دستهای یک یتیم
باز هم با روضههای مجتبایت سوختیم