- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۹۰۳
- شماره مطلب: ۸۸۸۰
-
چاپ
مصحف غمهای کربلا
شبهای بی قراری چشمم سحر نشد
دلواپسی و غربت و اندوه، سر نشد
آهم کشید شعله، ولی بال و پر نشد
اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد
فرمودهای که شرط وصالت صبوری است
وقتی زمان زمانۀ هجران و دوری است
ای طلعه الرشیدۀ من! أیها العزیز
ای غره الحمیدۀ من! أیها العزیز
ای نور هر دو دیدۀ من! أیها العزیز
خورشید من، سپیدۀ من! أیها العزیز
این جمعه هم غروب شد اما نیامدی
ای آخرین سلالۀ زهرا نیامدی
وقتی که هست چشم تر تو مطاف اشک
گم میشود دوباره دلم در طواف اشک
چشمان بی قرار من و اعتکاف اشک
آقا بخر مرا به همین دو کلاف اشک
این اشکها شده همۀ آبروی من
چشمی گشا به روی من، ای آرزوی من
آمد محرم و غم عظمای کربلا
خون میتراود از دل صحرای کربلا
چشمان توست مصحف غمهای کربلا
داری به دوش پرچم آقای کربلا
هر صبح و شام، غرق عزا گریه میکنی
با روضههای کرب و بلا گریه میکنی
در حیرتم که با دلت این غم چه میکند؟
شبهای داغ و شیون و ماتم چه میکند؟
با چشمهات، اشک دمادم چه میکند؟
زخمیترین غروب محرم چه میکند؟
امشب بیا که روضه بخوانی برایمان
صاحب عزای خون خدا، صاحب الزمان
امشب بیا و با دل خونین جگر بخوان
از ماه خون گرفته و شق القمر بخوان
از شام بی کسی و شب بی سحر بخوان
از روضههای عمهتان بیشتر بخوان
وقتی که چشمهای تو از غم لبالب است
آئینۀ غریبی و غمهای زینب است
این خاک غرق ندبه و آه است، العجل
هر صبح جمعه چشم به راه است، العجل
آل عبا بدون پناه است، العجل
بر روی نیزهها سر ماه است، العجل
یا این دل شکستۀ ما را صبور کن
یا از برای زینب کبری ظهور کن
-
اربعین بیقراری
نوای ناله و غمها: رقیه
گرفته کاروان دم: یا رقیه
رسیده اربعین بیقراری
همه برگشتهاند اما رقیه
-
روضهخوان ارباب
با نالۀ یا حسین بیتاب شدی
از داغ لب تشنۀ او آب شدی
با زمزمههای «أو سمعتم بغریب»
یک عمر تو روضهخوان ارباب شدی
-
کوثر بیقرینه
ای کوثر بیقرینۀ ثارالله
آرام و قرار سینۀ ثارالله
در صبر و شکوه و استقامت، یکتا
آیینۀ حق! سکینۀ ثارالله
-
فاطمهمذهب
در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمهمذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی
مصحف غمهای کربلا
شبهای بی قراری چشمم سحر نشد
دلواپسی و غربت و اندوه، سر نشد
آهم کشید شعله، ولی بال و پر نشد
اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد
فرمودهای که شرط وصالت صبوری است
وقتی زمان زمانۀ هجران و دوری است
ای طلعه الرشیدۀ من! أیها العزیز
ای غره الحمیدۀ من! أیها العزیز
ای نور هر دو دیدۀ من! أیها العزیز
خورشید من، سپیدۀ من! أیها العزیز
این جمعه هم غروب شد اما نیامدی
ای آخرین سلالۀ زهرا نیامدی
وقتی که هست چشم تر تو مطاف اشک
گم میشود دوباره دلم در طواف اشک
چشمان بی قرار من و اعتکاف اشک
آقا بخر مرا به همین دو کلاف اشک
این اشکها شده همۀ آبروی من
چشمی گشا به روی من، ای آرزوی من
آمد محرم و غم عظمای کربلا
خون میتراود از دل صحرای کربلا
چشمان توست مصحف غمهای کربلا
داری به دوش پرچم آقای کربلا
هر صبح و شام، غرق عزا گریه میکنی
با روضههای کرب و بلا گریه میکنی
در حیرتم که با دلت این غم چه میکند؟
شبهای داغ و شیون و ماتم چه میکند؟
با چشمهات، اشک دمادم چه میکند؟
زخمیترین غروب محرم چه میکند؟
امشب بیا که روضه بخوانی برایمان
صاحب عزای خون خدا، صاحب الزمان
امشب بیا و با دل خونین جگر بخوان
از ماه خون گرفته و شق القمر بخوان
از شام بی کسی و شب بی سحر بخوان
از روضههای عمهتان بیشتر بخوان
وقتی که چشمهای تو از غم لبالب است
آئینۀ غریبی و غمهای زینب است
این خاک غرق ندبه و آه است، العجل
هر صبح جمعه چشم به راه است، العجل
آل عبا بدون پناه است، العجل
بر روی نیزهها سر ماه است، العجل
یا این دل شکستۀ ما را صبور کن
یا از برای زینب کبری ظهور کن