- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۲۳
- بازدید: ۳۲۶۱
- شماره مطلب: ۸۷۸
-
چاپ
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله
بازهم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
اشکها ریختم و، غسل شهادت کردم
روضه خوانت شدم وعرض ارادت کردم
تا بیافتد به من آن گوشه نگاهت، آنگاه
"هر که دارد هوس کرببلا بسمالله"
حرفی از کرببلا شد که دلم میلرزد
چشمم از اشک پر و عکس حرم میلرزد
باز هم مرثیه در دست قلم میلرزد
کوه هم شانهاش از وسعت غم میلرزد
وقت پرواز شد و باز شنیدم در راه
"هر که دارد هوس کرببلا بسم الله"
کاروان رفت و زمان از سفرت جا میماند
آسمان خیره به چشمان ترت جا میماند
شهر از فیض نماز سحرت جا میماند
کعبه از گردش بر دور سرت جا میماند
و تو گفتی که شده راه سعادت کوتاه
"هر که دارد هوس کرببلا بسمالله"
همگی دور تو و خیمه که می شد تاریک
با دو انگشت تو دیدند خدا را نزدیک
جبرئیل آمد و میگفت به هر یک تبریک
دست بیعت به تو دادند و شدند آن یاری که
نیست در باورشان یک سر سوزن اکراه
"هر که دارد هوس کرببلا بسمالله"
***
ناگهان حس غریبانهای آمد به وجود
چشم ها باز شد و در پی یک کشف و شهود
بوی سیب آمد و میخواند لبم اذن ورود
در همان لحظه که غیر از تو دگر هیچ نبود
در و دیوار حسینیه همه شد مداح
"هر که دارد هوس کرببلا بسمالله"
-
به ناچار
گفتند از او بگذر و بگذار به ناچار
رفتم نه به دلخواه، به اجبار به ناچار...
در حلقهای از اشک پریشان شده رفتم
آن گونه که انگشترت انگار به ناچار...
-
این پیادهروی برترین عزاداری است
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است
دوباره حال همه عاشقان تماشایی است
که فصل پر زدن از انزوای تنهایی است
سفر حکایت یک اتفاق رویایی است
ببند بار سفر را که یار نزدیک است
طلوع صبح شب انتظار نزدیک است
-
بتپرستی که مبدّل به مسلمان شده بود
ظاهرا قافلهای وارد میدان شده بود
که چنین هلهله در شهر فراوان شدهبود
زخم یک توطئۀشوم دهان وا میکرد
ماجرا بار دگر نیزه و قرآن شده بود
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله
بازهم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
اشکها ریختم و، غسل شهادت کردم
روضه خوانت شدم وعرض ارادت کردم
تا بیافتد به من آن گوشه نگاهت، آنگاه
"هر که دارد هوس کرببلا بسمالله"
حرفی از کرببلا شد که دلم میلرزد
چشمم از اشک پر و عکس حرم میلرزد
باز هم مرثیه در دست قلم میلرزد
کوه هم شانهاش از وسعت غم میلرزد
وقت پرواز شد و باز شنیدم در راه
"هر که دارد هوس کرببلا بسم الله"
کاروان رفت و زمان از سفرت جا میماند
آسمان خیره به چشمان ترت جا میماند
شهر از فیض نماز سحرت جا میماند
کعبه از گردش بر دور سرت جا میماند
و تو گفتی که شده راه سعادت کوتاه
"هر که دارد هوس کرببلا بسمالله"
همگی دور تو و خیمه که می شد تاریک
با دو انگشت تو دیدند خدا را نزدیک
جبرئیل آمد و میگفت به هر یک تبریک
دست بیعت به تو دادند و شدند آن یاری که
نیست در باورشان یک سر سوزن اکراه
"هر که دارد هوس کرببلا بسمالله"
***
ناگهان حس غریبانهای آمد به وجود
چشم ها باز شد و در پی یک کشف و شهود
بوی سیب آمد و میخواند لبم اذن ورود
در همان لحظه که غیر از تو دگر هیچ نبود
در و دیوار حسینیه همه شد مداح
"هر که دارد هوس کرببلا بسمالله"