- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۱۹
- بازدید: ۳۲۸۱
- شماره مطلب: ۸۷۱
-
چاپ
چشمم از عشق و خجالت زدگی پر شده بود
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بی دست و سر آغاز کنم
چشمم از عشق و خجالت زدگی پر شده بود
تیر دشمن کمکم کرد که ابراز کنم
شرم اینگونه خدا قسمت کافر نکند
دست من باشد و راهی نشود باز کنم
سر و سریست میان من و مشک و سر و دست
کاش میشد که تو را با خبر از راز کنم
پاک کن چشم مرا تا که مبادا گل من
قامت سبز تو را سرخ برانداز کنم
دختری در دل خود گفت نباید پس از این
روی زانوی کسی ناز شوم، ناز کنم...
چشمم از عشق و خجالت زدگی پر شده بود
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بی دست و سر آغاز کنم
چشمم از عشق و خجالت زدگی پر شده بود
تیر دشمن کمکم کرد که ابراز کنم
شرم اینگونه خدا قسمت کافر نکند
دست من باشد و راهی نشود باز کنم
سر و سریست میان من و مشک و سر و دست
کاش میشد که تو را با خبر از راز کنم
پاک کن چشم مرا تا که مبادا گل من
قامت سبز تو را سرخ برانداز کنم
دختری در دل خود گفت نباید پس از این
روی زانوی کسی ناز شوم، ناز کنم...