- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
- بازدید: ۲۷۴۴
- شماره مطلب: ۸۷۰
-
چاپ
حسن یوسف
لاله در این بوستان خونین کفن افتاده است
حسن یوسف گوشهای بی پیرهن افتاده است
هر گلی در این چمن سرمست میروید ز خاک
بس که در این باغ، جام از دست من افتاده است
از کجا میآیی ای بوی بهشتی کاین چنین
لرزه بر اندام آهوی ختن افتاده است
نامهای در دست دارد از هزاران آشنا
این گل قاصد اگر دور از وطن افتاده است
بس که تاریک این صحرا و دلها داغدار
هر گلی امشب به فکر سوختن افتاده است
ای نسیم آهسته پا بگذار، چون هر گوشهای
نسترن افتاده است و یاسمن افتاده است
سرجدا، پیکر جدا، این سرنوشت لاله هاست
این عقیق تر ببین دور از یمن افتاده است
-
روایت روشن
برپا شده است در دل من خیمۀ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشتهام یار و همدمی
-
هوای انار
دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم
هوای گریۀ بی اختیار کرده دلم
رها کن از لب بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شب دنبالهدار کرده دلم
-
بهار گم شده
آهم برای آینه داری که گم شده است
یاری که گم شده است، دیاری که گم شده است
تقویمها خزان به خزان زرد میشوند
در جستجوی بوی بهاری که گم شده است
-
سه پردۀ عشق، پردۀ سوم
میشود باز پردهای دیگر
پردهای سرخ، پردهای پرپر
پردهای، در میان آتش و دودپردهای، در میان خاکستر
ای فدای تو هم دل و هم جانمنم آنک حماسهای دیگر
حسن یوسف
لاله در این بوستان خونین کفن افتاده است
حسن یوسف گوشهای بی پیرهن افتاده است
هر گلی در این چمن سرمست میروید ز خاک
بس که در این باغ، جام از دست من افتاده است
از کجا میآیی ای بوی بهشتی کاین چنین
لرزه بر اندام آهوی ختن افتاده است
نامهای در دست دارد از هزاران آشنا
این گل قاصد اگر دور از وطن افتاده است
بس که تاریک این صحرا و دلها داغدار
هر گلی امشب به فکر سوختن افتاده است
ای نسیم آهسته پا بگذار، چون هر گوشهای
نسترن افتاده است و یاسمن افتاده است
سرجدا، پیکر جدا، این سرنوشت لاله هاست
این عقیق تر ببین دور از یمن افتاده است