- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۱۱
- بازدید: ۴۱۵۹
- شماره مطلب: ۸۶۴
-
چاپ
این پیادهروی برترین عزاداری است
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است
دوباره حال همه عاشقان تماشایی است
که فصل پر زدن از انزوای تنهایی است
سفر حکایت یک اتفاق رویایی است
ببند بار سفر را که یار نزدیک است
طلوع صبح شب انتظار نزدیک است
ببین که قفل قفس را شکسته، میآیند
کبوتران حرم دسته دسته میآیند
چو موج از همه سو دلشکسته میآیند
غریب، از نفس افتاده، خسته میآیند
که باز بعد چهل شب، کنار او باشند
شبیه حضرت زینب کنار او باشند
تمام پشت سر جابر ابن عبدلله
چه عاشقانه قدم میزنند در این راه
از اشتیاق حرم راه میشود کوتاه
هر آنکه خواهد از این جام عشق، بسم الله
که این پیادهروی برترین عزاداری است
قسم به نور، که این ابتدای بیداری است
دوباره حال من و شعر میشود مبهم
دلی که دست خودم نیست میشود کم کم
در آرزوی حرم غرق در غم و ماتم
اگر اجازه دهد زائرش شوم، من هم
«غروب در نفس تنگ جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»
-
به ناچار
گفتند از او بگذر و بگذار به ناچار
رفتم نه به دلخواه، به اجبار به ناچار...
در حلقهای از اشک پریشان شده رفتم
آن گونه که انگشترت انگار به ناچار...
-
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله
بازهم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
اشکها ریختم و، غسل شهادت کردم
روضه خوانت شدم وعرض ارادت کردم -
بتپرستی که مبدّل به مسلمان شده بود
ظاهرا قافلهای وارد میدان شده بود
که چنین هلهله در شهر فراوان شدهبود
زخم یک توطئۀشوم دهان وا میکرد
ماجرا بار دگر نیزه و قرآن شده بود
این پیادهروی برترین عزاداری است
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است
دوباره حال همه عاشقان تماشایی است
که فصل پر زدن از انزوای تنهایی است
سفر حکایت یک اتفاق رویایی است
ببند بار سفر را که یار نزدیک است
طلوع صبح شب انتظار نزدیک است
ببین که قفل قفس را شکسته، میآیند
کبوتران حرم دسته دسته میآیند
چو موج از همه سو دلشکسته میآیند
غریب، از نفس افتاده، خسته میآیند
که باز بعد چهل شب، کنار او باشند
شبیه حضرت زینب کنار او باشند
تمام پشت سر جابر ابن عبدلله
چه عاشقانه قدم میزنند در این راه
از اشتیاق حرم راه میشود کوتاه
هر آنکه خواهد از این جام عشق، بسم الله
که این پیادهروی برترین عزاداری است
قسم به نور، که این ابتدای بیداری است
دوباره حال من و شعر میشود مبهم
دلی که دست خودم نیست میشود کم کم
در آرزوی حرم غرق در غم و ماتم
اگر اجازه دهد زائرش شوم، من هم
«غروب در نفس تنگ جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»