- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۱۸
- بازدید: ۴۷۰۹
- شماره مطلب: ۸۵۲
-
چاپ
آسمان را همه خواهند به منزل ببرند
کعبۀ عشق نگر دور و برش دعوا شد
استلامش چه شلوغ است، سرش دعوا شد
گوییا مملکت ری به نگاهش بسته است
در قشون بر سر چشمان ترش دعوا شد
آسمان را همه خواهند به منزل ببرند
بیسبب نیست که روی قمرش دعوا شد
قبر خورشید ندیدند که سوزانندش
چون پدر نیست، به نعش پسرش دعوا شد
بر سر نیزه نشد بند و سرش را بستند
علت اینکه به هم ریخت سرش، دعوا شد
علم سوختهاش با سر او رفت به شام
بس که داغ است، به روی خبرش دعوا شد
گفت با کوفه مدارا، جهت زینب کن
کرد اما به سر سیم و زرش دعوا شد
از سکینه خبر نهر رسید و بعدش
بر سر نحر گلوی پدرش دعوا شد
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
آسمان را همه خواهند به منزل ببرند
کعبۀ عشق نگر دور و برش دعوا شد
استلامش چه شلوغ است، سرش دعوا شد
گوییا مملکت ری به نگاهش بسته است
در قشون بر سر چشمان ترش دعوا شد
آسمان را همه خواهند به منزل ببرند
بیسبب نیست که روی قمرش دعوا شد
قبر خورشید ندیدند که سوزانندش
چون پدر نیست، به نعش پسرش دعوا شد
بر سر نیزه نشد بند و سرش را بستند
علت اینکه به هم ریخت سرش، دعوا شد
علم سوختهاش با سر او رفت به شام
بس که داغ است، به روی خبرش دعوا شد
گفت با کوفه مدارا، جهت زینب کن
کرد اما به سر سیم و زرش دعوا شد
از سکینه خبر نهر رسید و بعدش
بر سر نحر گلوی پدرش دعوا شد