- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۲۴
- بازدید: ۱۳۶۵۲
- شماره مطلب: ۸۴۶
-
چاپ
کرببلا شیشه است و اصغر من نور
دیدن شش ماهه که هوار ندارد
طفلک من با شما که کار ندارد
بی زره آوردمش که آب بنوشد
اصغر من قصد کارزار ندارد
گرچه امیر است بر تمام خلایق
جنگ نمیداند و سوار ندارد
گردن خود را نشد که سفت بگیرد
گرچه سرش کوچک است و بار ندارد
راه نجات شماست بر سر دستم
نعمت آماده انتظار ندارد
ناقۀ پیغمبر است مرکبم امروز
خوشتر از این باده ناقه بار ندارد
یا رب این سیب را که داد به دستم
کرببلا باغ میوهدار ندارد
ساعد من گرم شد میان خطابه
خون به سرازیری اختیار ندارد
مشورت از حرمله چه بود در این بین؟
کشتن یک شیرخواره جار ندارد
حمد علی را به روی آب بخوانید
فاتحۀ کربلا مزار ندارد
کرببلا شیشه است و اصغر من نور
چارهای این نور جز فرار ندارد
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
کرببلا شیشه است و اصغر من نور
دیدن شش ماهه که هوار ندارد
طفلک من با شما که کار ندارد
بی زره آوردمش که آب بنوشد
اصغر من قصد کارزار ندارد
گرچه امیر است بر تمام خلایق
جنگ نمیداند و سوار ندارد
گردن خود را نشد که سفت بگیرد
گرچه سرش کوچک است و بار ندارد
راه نجات شماست بر سر دستم
نعمت آماده انتظار ندارد
ناقۀ پیغمبر است مرکبم امروز
خوشتر از این باده ناقه بار ندارد
یا رب این سیب را که داد به دستم
کرببلا باغ میوهدار ندارد
ساعد من گرم شد میان خطابه
خون به سرازیری اختیار ندارد
مشورت از حرمله چه بود در این بین؟
کشتن یک شیرخواره جار ندارد
حمد علی را به روی آب بخوانید
فاتحۀ کربلا مزار ندارد
کرببلا شیشه است و اصغر من نور
چارهای این نور جز فرار ندارد