- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۷۰۷
- شماره مطلب: ۸۲۵۸
-
چاپ
غربت ناباور
آخرش چشم تر تو خواهرت را میکشد
غربت ناباور تو خواهرت را میکشد
آن سیاهی مقابل، ازدحام دشمن است
خلوت دور و بر تو، خواهرت را میکشد
هم جوان، هم نوجوان، هم کودک و هم پیرمرد
سن و سال لشکر تو خواهرت را میکشد
من خودم غمگینم و لبریزم از دلشوره ها
اضطراب دختر تو، خواهرت را میکشد
بر تمام اسبهاشان آب دادی منتها
تشنگی اصغر تو خواهرت را میکشد
شد رکابم پای او هنگام پایین آمدن
غیرت آب آور تو، خواهرت را میکشد
کرد اسفندی برایم دود و دستم را گرفت
عمه، جانِ اکبر تو خواهرت را میکشد
باورش سخت است پایان قرار ما دوتاست
روزهای آخر تو خواهرت را میکشد
بی گمان این خاک تعبیر همان خواب من است
بر فراز نی سر تو خواهرت را میکشد
از دم شمشیرها سهمی به جسمت میرسد
پارههای پیکر تو خواهرت را میکشد
روزگاری بوسهاش میزد پیمبر آه آه
سرنوشت حنجر تو خواهرت را میکشد
واقعاً سخت است فکرش را نمیخواهم کنم
نالههای مادر تو خواهرت را میکشد
-
تو دوم نسخه شاه غدیری
دو چشمت چشمهآب حیات است
دو دستت سفرهدار کائنات است
اگرچه آسمان اینقدر بالاست
ولی باید بگویم خاک پات است
-
دومین مرتضی
ظرف خالی، دوباره پر شده است
آسمان از ستاره پر شده است
هر دو چشم ستاره بارانم
از شعف، از نظاره پر شده است
-
عشقمان بوده بمانیم فقط محضر عشق
دل ما خورده گره بر ورق دفتر عشق
درسها یاد گرفتیم از این منبر عشق
کسب تکلیف نمودیم اگر از در عشق
عشقمان بوده بمانیم فقط محضر عشق
-
روضۀ سقا
این جمعه هم گذشت، نشد تا ببینمت
دادم به دل امید که فردا ببینمت
میخوانم از دو دست ابوالفضل تا مگر
یک شب میان روضۀ سقا ببینمت
غربت ناباور
آخرش چشم تر تو خواهرت را میکشد
غربت ناباور تو خواهرت را میکشد
آن سیاهی مقابل، ازدحام دشمن است
خلوت دور و بر تو، خواهرت را میکشد
هم جوان، هم نوجوان، هم کودک و هم پیرمرد
سن و سال لشکر تو خواهرت را میکشد
من خودم غمگینم و لبریزم از دلشوره ها
اضطراب دختر تو، خواهرت را میکشد
بر تمام اسبهاشان آب دادی منتها
تشنگی اصغر تو خواهرت را میکشد
شد رکابم پای او هنگام پایین آمدن
غیرت آب آور تو، خواهرت را میکشد
کرد اسفندی برایم دود و دستم را گرفت
عمه، جانِ اکبر تو خواهرت را میکشد
باورش سخت است پایان قرار ما دوتاست
روزهای آخر تو خواهرت را میکشد
بی گمان این خاک تعبیر همان خواب من است
بر فراز نی سر تو خواهرت را میکشد
از دم شمشیرها سهمی به جسمت میرسد
پارههای پیکر تو خواهرت را میکشد
روزگاری بوسهاش میزد پیمبر آه آه
سرنوشت حنجر تو خواهرت را میکشد
واقعاً سخت است فکرش را نمیخواهم کنم
نالههای مادر تو خواهرت را میکشد