- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۲۵۴
- شماره مطلب: ۸۲۵۷
-
چاپ
گویا کلیم باز به طوری رسیده است
از راه دور هالۀ نوری رسیده است
یک کاروان فرشته و حوری رسیده است
مشغول ذکر و راز و نیازند با خدا
گویا کلیم باز به طوری رسیده است
مهتاب رو گرفت، که زینب رسیده است
بر چشم خود ستاره حجابی کشیده است
از بس که این چراغ عفیف و منوّر است
پروانه نیز سایۀ او را ندیده است
تا پا زمین گذاشت، دل آسمان گرفت
قلب علی و فاطمه هم در جنان گرفت
آیات ابتدایی مریم نزول کرد
یحیی به نیزه رفت و مسیحا زبان گرفت
زینب ز روی ناقۀ خود تا بلند شد
آه از نهاد حضرت زهرا بلند شد
تا که صدا زدند رکابی بیاورید
فوراً جناب حضرت سقا بلند شد
آرام پرده را علی اکبر کنار زد
قاسم غبار بادیه با پر کنار زد
ارباب با قرائت والشمس و والضحی
پوشیه را ز روی مطهر کنار زد
پا بر زمین گذاشت، دلش بی قرار شد
قلبش به غصههای فراوان دچار شد
نم نم به گریه آمد و چون ابر نوبهار
نم نم شروع کرد، ولی زار زار شد
اینجا کجاست؟ چرا سر من تیر میکشد
ذره به ذره پیکر من تیر میکشد
فکری برای خواهر خود کن، برادرم
دارد تمام معجر من تیر میکشد
شأن نزول این همه آیه شنیدنی است
تعبیر خواب کودکی من ندیدنی است
دردی عجیب قامت من را گرفته است
این سرو قد کشیده گمانم خمیدنی است
اینجا برای اهل و عیالت امان نداشت
گشتم، به غیر حادثۀ ناگهان نداشت
چشمی حریص در پی انگشتر آمده
این قافله چه میشد اگر ساربان نداشت
این حوریان که فکر اسارت نکردهاند
اصلاً خیال آتش و غارت نکردهاند
تا بوده است از همه مستور بوده اند
محجوبهاند و فکر جسارت نکردهاند
حالا بیا به خاطر خواهر عبور کن
ما را ببر مدینه، از این خاک دور کن
حیف از لب تو نیست به آتش شود دچار
صرف نظر ز رفتن کنج تنور کن
-
اسم رمز
هر چه از روز واقعه میرفت
دل عاشق به شور میافتاد
داشت کمکم غروب میآمد
داشت از عشق دور میافتاد
-
بوی باران
ماه خوب عاشقی دارد به پایان میرسد
لحظۀ تودیع مهماندار و مهمان میرسد
آسمان چشمهای عاشقان ابری شده
مثل این سی شب دوباره بوی باران میرسد
-
خاک پای زینبیم
شیعیان حیدریم و خاک پای زینبیم
با نگاه لطف زهرا، مبتلای زینبیم
برکت یک عمر گریه بر برادرهای او
لطف فرمودند و حالا ما گدای زینبیم
گویا کلیم باز به طوری رسیده است
از راه دور هالۀ نوری رسیده است
یک کاروان فرشته و حوری رسیده است
مشغول ذکر و راز و نیازند با خدا
گویا کلیم باز به طوری رسیده است
مهتاب رو گرفت، که زینب رسیده است
بر چشم خود ستاره حجابی کشیده است
از بس که این چراغ عفیف و منوّر است
پروانه نیز سایۀ او را ندیده است
تا پا زمین گذاشت، دل آسمان گرفت
قلب علی و فاطمه هم در جنان گرفت
آیات ابتدایی مریم نزول کرد
یحیی به نیزه رفت و مسیحا زبان گرفت
زینب ز روی ناقۀ خود تا بلند شد
آه از نهاد حضرت زهرا بلند شد
تا که صدا زدند رکابی بیاورید
فوراً جناب حضرت سقا بلند شد
آرام پرده را علی اکبر کنار زد
قاسم غبار بادیه با پر کنار زد
ارباب با قرائت والشمس و والضحی
پوشیه را ز روی مطهر کنار زد
پا بر زمین گذاشت، دلش بی قرار شد
قلبش به غصههای فراوان دچار شد
نم نم به گریه آمد و چون ابر نوبهار
نم نم شروع کرد، ولی زار زار شد
اینجا کجاست؟ چرا سر من تیر میکشد
ذره به ذره پیکر من تیر میکشد
فکری برای خواهر خود کن، برادرم
دارد تمام معجر من تیر میکشد
شأن نزول این همه آیه شنیدنی است
تعبیر خواب کودکی من ندیدنی است
دردی عجیب قامت من را گرفته است
این سرو قد کشیده گمانم خمیدنی است
اینجا برای اهل و عیالت امان نداشت
گشتم، به غیر حادثۀ ناگهان نداشت
چشمی حریص در پی انگشتر آمده
این قافله چه میشد اگر ساربان نداشت
این حوریان که فکر اسارت نکردهاند
اصلاً خیال آتش و غارت نکردهاند
تا بوده است از همه مستور بوده اند
محجوبهاند و فکر جسارت نکردهاند
حالا بیا به خاطر خواهر عبور کن
ما را ببر مدینه، از این خاک دور کن
حیف از لب تو نیست به آتش شود دچار
صرف نظر ز رفتن کنج تنور کن